از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است
غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست ف |
فکند زمزمه "گلپونهئی" به برزن وکو
به بام کلبه پرستوی زرنگار آمد گشود پیر در خم و باغبان در باغ شراب و شهد به بازار و گل به بارآمد ا |
ای خوش آن شبها که با افسانهمیلی داشتی
درددل می گفتم و افسانه می پنداشتی // ز |
ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت گ |
گر بر سر و چشم ما نشینی
بارت بکشم، که نازنینی ی |
یاری اندر کس نمی بی نیم یاران را چه شد
دوستی کی خواهد آمد دوستداران را چه شد د |
دو بامداد امید هست پرستندگان مخلص را
که نا امید نگردند از آستان الله س |
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده انست که نامش به نکویی نبرند م |
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست // ب |
بر بوی آنکه جرعه جامت به ما رسد
در مصطبه دعای تو هر صبح وشام رفت ض |
اکنون ساعت 02:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)