تنها نه ز راز دل من پرده بر افتاد
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود |
شبون گریه کنم روزون بخندم *** که تا دشمن ندونه حال دردم
اگر دشمن بدونه حال دردم *** برم زیر گلی که برنگردم |
شبی گیسو فرو هشته به دامن
پلاسین معجر و قیرینه گرزن |
من بیخود و تو بیخود مارا که برد خانه
صدبار تو را گفتم کم خور دوسه پیمانه |
شبی ترک محبت گفته بودم میان ذره ی شب خفته بودم نی ام از ناله ی شیرین تهی بود سرم بر خاک طاقت سر نمیسود زبانم حرف با حرفی نمیزد سکوتم زخم بر زخمی نمیزد نگاهم خار در جایی نمیکوفت به چشمم اشک غم پایین نمیکوفت |
نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل
چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید |
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلومم شد که هیچ معلوم نشد |
دارم امید بر این اشک چو باران که دگر
برق دولت که برفت از نظرم باز آید |
دلم دور است و احوالش ندونم
کسی خواهم که پیغامش رسونم خداوندا ز مرگم مهلتی ده که دیداری به دیدارش رسونم |
دیوانگیست قصه تقدیر و عقل نیست *** از بام سرنگون شدن و گفتن از قضاست
|
اکنون ساعت 09:47 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)