خموش حافظ و از جور یار ناله مکن
تورا که گفت که در روی خوب حیران باش د |
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ص |
صد حيف كه ما پير جهانديده نبوديم روزي كـه رسيديم به ايـّـام جـوانی ن http://goftomanedini.com/images/smilies/00020694.gif |
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بیدل که جای فریادست ع |
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما ظ |
ظل ممدود خم ظلف تو ام بر سر باد
کاندران سایه قرار دل شیدا باشد ط |
طوطی ای را بی خیال شکری دل خوش باد
ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد ل |
لبش میبوسم و در میکشم می
به آب زندگانی بردهام پی ث |
ثریا کرد با من تیغ بازی
عطارد سحر افسانه سازی س |
سوی من لب چه می گزی که مگوی
لب لعلی گزیده ام که مپرس ب |
به آب دیده بشوییم خرقهها از می
که موسم ورع و روزگار پرهیز است م |
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا ف |
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است گ |
گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت ن |
نگویمت که همه ساله می پرستی کن
سه ماه می خور و نه ماه پارسا می باش و |
وگر سرای جهان را سر خرابی نیست اساس او به از این استوار بایستی ف |
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم ن |
ناظر روی تو صاحب نظرانند اری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست س |
سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین
تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع غ |
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را گ |
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب ذ |
ذره را تا نبود همت عالی حافظ
طالب چشمه خورشید درخشان نشود ح |
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم ض |
ضعیف و ناتوان گشته ام
خدایا مددی :d ش |
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت غ |
غم زمانه که هیچش کران نمیبینم
دواش جز می چون ارغوان نمیبینم م |
مکن از خواب بیدارم خدارا
که دارم خلوتی خوش با خیالش ش |
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت ث |
ثلث دین من دیده یار است
عاشقم من دین بسیار است چ |
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نهای جان من خطا این جاست س |
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت ذ |
ذره ای خاکم و در کوی توام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم هــ |
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد ق |
قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاu غ |
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو ر |
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را ذ |
ذهنیتی که در سرم از نو بهار بود
با دیدن خزان ز سرم رخت بست و رفت ج |
جوانا سر متاب از پند پیران
که رأی پیر از بخت جوان به ک |
کبوتر تو که سر پنجهٔ شاهینت نیست
با خبر باش که آواز پری میآید ارتیمانی ط |
طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من
گر چه سخن همیبرد قصه من به هر طرف ظ |
اکنون ساعت 09:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)