عشق است مفلسی و جوانی و نوبهار
عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش ب |
برو کار کن مگو چیست کار که سرمایه ی جاودانی است کار
|
دوستان لطفا حرف انتخابی برای نفر بعد رو مشخص کنید
ی |
یه روز میام به جوستجوت فقط به خاطر تو
عشق و می زارم جلو روت فقط به خاطر تو // ر |
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را ن |
نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است ط |
طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من
گر چه سخن همیبرد قصه من به هر طرف گ |
گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت
آتش به جای آب ز چشمم فشاند و رفت //ش |
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان و |
وحشی نشد نصیبم ازو تازیانهای
چشمم به حسرت از پی او بازماند و رفت ل |
لاابالی چه کند دفتر دانایی را
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را خ |
خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد
ورنه ز دست تست مرا سد هزار داد ق |
قیامت باشد آن قامت در آغوش
شراب سلسبیل از چشمه نوش ت |
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است ل |
لذات جهان چشیده باشی همه عمر
با یار خود آرمیده باشی همه عمر ب |
بی گفت و گوی زلف تو دل را همی کشد
با زلف دلکش تو که را روی گفت و گوست ک |
بی گفت و گوی زلف تو دل را همی کشد
با زلف دلکش تو که را روی گفت و گوست |
کبریست درین وهم که پنهانی نیست
برداشتن سرم به آسانی نیست و |
وصلم میسر است ولی بر مراد نیست
بر دل نهم چه تهمت شادی که شاد نیست چ |
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست
کج دلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم هـ |
هر چه دیدیم درین باغ، ندیدن به بود
هر گل تازه که چیدیم، نچیدن به بود ا |
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی ف |
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست ن |
ناصحم گفت که جز غم چه هنردارد عشق
برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این ع |
عاشقان چون عهد با جانان کنند
جان شیرین بر سر پیمان کنند ی |
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم م |
مرا درديست اندر دل كه اگر گويم زبان سوزد
وگر پنهان كنم ترسم مغز استخوان سوزد ك |
کس زبان چشم خوبان را نمیداند چو من
روزگاری این غزالان را شبانی کرده ام ل |
لفظ شد از خودفروشی معنی بیرنگیام
نیست غیر از من کسی چون بوی گل غماز من ش |
شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد ل |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است د |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا ن |
نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست ت |
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود ی |
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است چ |
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمی گیرد گ |
گاویست در آسمان و نامش پروین
یک گاو دگر نهفته در زیر زمین ن |
نی قصهی آن شمع چه گل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت غم در دل تنگ من از آن است که نیست یک دوست که با او غم دل بتوان گفت ثhttp://www.freesmile.ir/smiles/850221_LaieA_067.gif |
ثانیه ها در پی هم میروند
نیست کسی در پی آنها رود ل |
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد خ |
اکنون ساعت 10:37 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)