من باکمر تو در میان کردم دست
پنداشتمش که در میان چیزی هست |
دست از طلب ندارم تا كام من برآيد
يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد |
در سه سال آنچه بیندوختم از شاه و وزیر
همه بربود به یک دم فلک چوگانی |
يارب به كه شايد گفت اين نكته كه در عالم
رخساره به كس ننمود آن شاهد هر جايي |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
اي خوش آن شبها كه با افسانه ميلي داشتي
درد و دل مي گفتم و افسانه مي پنداشتي |
یارب آن روی است و در پیرامنش بند کلاه
یا به گرد ماه تابان عقد پروین بستهاند |
دل و دین و خرد زدست بداد
هر که را جرعهای به دست افتاد |
در بیابان جنون سرگشته ام چون گرد باد
همرهی باید مرا مجنون صحرا گرد کو؟ |
وه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز
ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز |
زمین را بلندی نبد جایگاه
یکی مرکزی تیره بود و سیاه |
هست امید قوتی بخت ضعیف حال را
مژدهٔ یک خرام ده منتظر وصال را |
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب |
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها |
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی
سرمست بدم که کردم این عیاشی |
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد |
دیده ببندی و درافتی بچاه
این گنه تست، نه حکم قضاست |
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست |
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت |
تو آن کسی که همه مجرمان عالم را
به بحر رحمت غوطی دهی کنی مغفور |
راهروانی که درین معبرند
فکرتشان یکسره آز و هواست |
تا کی کشد عراقی مسکین جفای تو؟
بگذشت چون جفای تو، این نیز بگذرد |
دزد شد این شحنهٔ بی نام و ننگ
دزد کی از دزد کند بازخواست |
ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست
جان فدایش که به خون ریختن من برخاست |
تو مردمی و دولت مردم فضیلت است
تنها وظیفهٔ تو همی نیست خواب و خاست |
تا بود در نشاط خانه خاک
ز اختران فلک ندارد باک |
کز برای حق صحبت سالها
بازگو حالی از آن خوش حالها |
آتش انگیخته ز صندل و عود
دود گردش چو هندوان به سجود |
دهان شهد تو داده رواج آب خضر
لب چو قند تو برد از نبات مصر رواج |
جامه همرنگ خانه در پوشد
با دلارام خانه مینوشد |
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش
به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج |
جای در حرزگاه جان دارد
بر زمین حکم آسمان دارد |
دعای جان تو ورد زبان مشتاقان
همیشه تا که بود متصل مسا و صباح |
حرام است ای مسلمانان از این خانه برون رفتن
می چون ارغوان هشتن ز بانگ ارغنون رفتن |
نسیم مشک تاتاری خجل کرد
شمیم زلف عنبربوی فرخ |
خوان این مجلس جهان آرای
مشتمل بر نعیم و جاه و جلال |
لب چو آب حیات تو هست قوت جان
وجود خاکی ما را از اوست ذکر رواح |
حکم کن کز خودش کنم خالی
زیر حکم تو آورم حالی |
یار با او غار با او در سرود
مهر بر چشمست و بر گوشت چه سود |
داد ما را داد حق فرعونیی
نه چو فرعونیت و ملکت فانیی |
اکنون ساعت 01:50 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)