پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   غمنامه (http://p30city.net/showthread.php?t=639)

SonBol 11-25-2009 06:08 PM

سينه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشي بود در اين خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوري دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت


سوز دل بين که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت


آشنايي نه غريب است که دلسوز من است
چون من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت


خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش ميخانه بسوخت


چون پياله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بي مي و خمخانه بسوخت


ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و مي نوش دمي
که نخفتيم شب و شمع به افسانه بسوخت

Omid7 11-25-2009 06:12 PM

آسمان آبی تر است

دل او خاکی تر است

سبزه در زیر نگاهش ، رنگی تر است

خنده هایش از همه بالاتر است

گر چه او را دیده ام در یک نظر

با نگاهش دل به جانان بسته ام

خاطراتم را کنم با او مرور

تا عبور کند از مرز نور

آسمان آبی تر است

قلب او ، زیباتر است

هم صدا شد قلب من با قلب او

ناز کرد این دل بی رحم او

روشنایی ها را به او دادم ولی

ناز کرد و ظلمت ها بر من فروخت

آسمان آبی تر است

آه او ، افسانه است

آه سردی بر من فروخت

تا که جان دارم،سردی کشم

خاطراتش محو شد

جان شیرینش بی رنگ شد

آسمان آبی تر است

سوگ او ، بر قلب من سنگین تر است

ساقي 11-25-2009 08:13 PM



رنج دیرینه – هوشنگ ابتهاج (سایه)




حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست
آه از ین درد که جز مرگ منش درمان نیست
این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر
انتظار مددی از کرم باران نیست
به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
آن خطا را به حقیقت کم ازین تاوان نیست
این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست
رنج دیرینه ی انسان به مداوا نرسید
علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست
صبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع
لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست
تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
هر تنک حوصله را طاقت این توفان نیست
سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست




...{پپوله}{پپوله}{پپوله}...

آريانا 11-25-2009 11:41 PM

صدايم ميكند ..ميروم هيچ نميگويد ..ديوانه ام ميكند ....ميخواهم بروم ..به بدرقه ام هيچ كس نمي آيد ..اين را در آينه ميبينم ...مهم نيست كسي آيد يا نه ..مادرم مي خواست بيايد و پشت سرم آب بريزد ..گفتم اين ظلم است در حق من بگذار بروم و ديگر پشت خويش را هم نبينم .........................مهم نيست كسي آيد يا نه ..مهم اينست كسي در انتظار من است ..نگاه سنگينش جانم را به لرزه مي اندازد ..رهايم نميكند................................................ ...........................................................

Omid7 11-25-2009 11:54 PM

می گویند رسم زندگی چنین است

می آیند....

می مانند.....

عادت می دهند.....

و می روند....

و تو خود می مانی ....

و تنهاییت .....

رسم ما نیز چنین شد ...

آمدیم...

ماندیم ....

عادت کردیم

و حال که وقت رفتن است.....

می فهمیم که چه تنهاییم....

و رفتنی شدیم...

برگشته ایم تا چند سطر ترانه ی دلتنگی سر دهیم...





راه گلومان را بغض می بندد و راه چشم را خیمه ی اشک ....

تنها می دانیم که وقتی با تو آمدیم ٬ گم نمی شدیم در نگاه مردم...

می گفتی گاهی برای بودن باید رفت...

پس من می روم ... اما...

جا مانده است چیزی جایی که هیچ گاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد...

نمی دانم چرا وقتی به عکس سیاه و سفید این قاب طاقچه نشین می نگرم ...

پرده ی لرزانی از باران و نمک چهره ی تو را هاشور می زند...

می روم تا شاید باز لحظه ی دوباره ای باشد از پرواز ...

تو گذاشتی دام و رفتی... من خود گرفتارت شدم.....

به بهانه ی دلتنگی برایت می نگارم... آسمان اجازه ی پرواز را از من گرفت و این آخرین بهانه بود برای رسیدن...

بودنشان رازی بود ...

آنان که لحظه هاشان گذشت به سادگی ....

همانی بودند که باریدند گاهی برای ما ...

و خاطره های خوش روزها ی با هم بودن را از خاطرشان می شویند...

می دانیم که دیر یا زود فراموش می شویم...

ما که تمام داراییمان یک گل بود و یک دل...

آن ها را هم نثار قلب های مهربانتان کردیم...

همه چیز می گذرد ...

سال ها مثل نسیم ... هفته ها مثل باد ...و روزها همچون طوفان

حرف هامان زیاد است ... وقت ما اندک .... آسمان هم که بارانی است...

همه ی کلمات با آنچه میان ما گذشت بیگانه اند

و من هیچ کلمه ای برای بیان صمیمیت دل ها مان را شایسته تر از سکوت نیافته ام...

ما که می ترسیم از هجرت دوست

کاش می دانستیم روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد...

کاش می دانستیم غم دلتنگی هر روزه غروب چه دلیلی دارد....



کاش.....

SonBol 11-26-2009 09:49 AM

ان موسیقی که با تو شنیدم،چیزی بیش از یک موسیقی بود،و ان نانی که با تو خوردم،چیزی بیش از نان بود،حالا بی تو،همه چیز محزونم میکند،انچه روزی زیبا بود،مرده است.دستهایت زمانی این میز و این نقره را لمس کردند،و انگشتانت را دیدم که این جام را گرفته بود.اینها را تو به خاطر نمی اوری،ای عزیز،و با این حال حس لمس تو بر اشیا همیشه خواهد ماند.چرا که وقتی از کنار انها می گذشتی، در قلب من بودیو با دستها و چشمهایت انها را متبرک می کردی.و انها همیشه در قلبم خواهند ماندکه زمانی تو را می شناختند، ای زیبای فرزانه.

Omid7 11-26-2009 09:05 PM

تو را یکبار دیدم در شبی سرد و زمستانی به سویم آمدی

آهسته ، با تردید ، و از تنهائیت با من سخن گفتی

خیابان های باران خورده هم آن شب

گواه صادق احساس ما بودند

ولی اکنون از آن شبها چه باقی مانده آیا

جز غم و تنهایی و حسرت

تو را یکبار دیدم در شبی سرد و زمستانی

ولی گویی برای من

برای عاشق غمگین شهر تو

تمام فصل ها فصل زمستان است

و میترسم همیشه این چنین باشد
__________________

Omid7 11-29-2009 09:09 AM

اي كسي كه بدون تو زندگي را با همه ي

زيبايي هايش براي لحظه اي نه چندان

ناچيز هم نمي خواهم اي كسي كه زندگي

را در چشمان بهاريت معنا ميكنم

كاش ميدانستي اين قلب كوچك و عطش

زده ام چگونه با ديدارت بال وپري

براي رهايي مي يابم بدون تو

برگي در خران زندگيم.برگي خزان

ديده در بهار زندگي برگي زردو

خشكيده كه با تلنگري زندگي را

بدرودخواهد گفت ورفتنت مانند طوفان است

كه هرگز مرا بر روي شاخه باقي نخواهد

گذاشت پس با من بمان كه تو تنها روياي

سبز خزان ديدهام هستي

Omid7 11-29-2009 09:13 AM

روی قبرم بنويسيد کبوتر شد و رفت

زير باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است غم دل يا سم

آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت

روز ميلاد ، همان روز که عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی ميلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسيد

عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد

واژه خسته ُکه يک روز کبوتر شد و رفت

SonBol 12-01-2009 01:49 PM

عجب رسمیه رسم زمونه....._:2:

Download


اکنون ساعت 12:51 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)