همچو نی زهری و تریاقی که دید
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید ب |
با خرابات نشينان ز كرامات ملاف
هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد ف |
فلک با بخت من دایم به کینست که با من بخت و دوران هم به کینست گهم خواند جهان گاهی براند جهان گاهی چنان گاهی چنینست که میداند که خشت هر سرایی کدامین سروقد نازنینست ک |
فلك در قصد آزارم چرايي
گلم گر نيستي خارم چرايي تو كه باري زدوشم بر نداري ميون راه سر بارم چرايي بابا طاهر |
با چه حرفي بگيم؟
|
با همون حرف آخرش
راست می گفتی تو باید از عشق گریخت از چنین پایانی به سرآغاز رسید |
آقا پرهام اين مشاعره با حروف انتخابيه نه سنتي نفر قبلي بايد تعيين كنه كه نفر بعدي با چه حرفي بگه
|
عزیز شما ببخش.رو چشمم.
د |
خواهش ميكنم دوسته عزيز
ديدن روي ماه تو اگه يه روزي پا بده ميونه بين الحرمين حاجتمو خدا بده ه |
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی ز |
روزها گر رفت گو رو باك نيست
تو بمان اي عشق چون تو پاك نيست م |
عزیز گفتم با ز نه با ر حالا بی خیال
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی نروم جز به همان ره که تو ام راهنمایی س |
سرتو بزار رو شونه هام خوابت بگيره
جا خالي ميدم بخوري زمين حالت بگيره ف |
فریاد زدیم که چرخ گردون لیلا تو نداده ای به مجنون
فریاد برآمد که خاموش کم داد اگر نگیرد افزون الف |
اي كه در كشتن ما هيچ مدارا نكني
سود و سرمايه بسوزي و محابا نكني ق |
قاف تویی مسکن سیمرغ را شمع تویی جان چو پروانه را چ |
چه خوش روزي بود روز جدايي
اگر با وي نباشد بي وفايي م |
مهدی سوار آخرین بر خصم بگشاید کمین
خارج رود زیر زمین الله مولانا علی مولوی آ |
آب زنید راه را هین که نگار میرسد مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد راه دهید یار را آن مه ده چهار را کز رخ نوربخش او نور نثار میرسد ع |
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را ی |
يك رنگي و بوي تازه از عشق بگير
پر سوزترين گدازه از عشق بگير ن |
نيمروز آنجا چو مرغي آتشين
بر فراز صخره ها ، گسترده بال سايباني در حصار آفتاب داشت اما سايه آتش بيز بود ظهرو گرما و سكوت بيكسي بود در آن كوه و كودك نيز بود ي |
ياران گزيده داشتم روزي
امروز چه شد كه نيست كس يارم ج |
جمله معشوق است و عاشق پرده ای
زنده معشوق است و عاشق مرده ای ز |
ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون دگربار دگربار چه سوداست خدایا چ |
چون دل جانا بنشين بنشين * چون جان بي جا بنشين بنشين خ |
خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییدهام ک ... |
كردست اندر شهر ما دكان و خان و مان گرو بس اكدش و بس كدخدا كز شور ميهاي خدا ل |
كي ام ؟شوفه ي اشكي ه در هواي تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم به روي شكوه دويدم ك |
كز لطف چگونه گشت رنگش چون چنگ زند يكي تو بنگر ن |
نشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار
دريغ كز شبي چنين سپيده سر نمي زند د |
در شگفت از این غبار بی سوار
خشمگین ما ناشریفان مانده ایم آبها از آسیاب افتاد و لیک باز ما با موج و دریا مانده ایم اخوان ص |
صد انداختي تير و هر صد خطاست اگر هوشمندي يك انداز و راست م |
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست ك |
كاي ز هجرت فغان سلام عليك دي كه بگذشت روي واپس كرد ب |
بر خاست ز جاي ساده مردي هرگز ز لش نزاده دردي كان كس منم اي ستوده ي دهر كز عشق نبوده هرگزم بهر س |
سرش را مي بخاري اندرين دل در آب و گل فروشد پاي طالب م |
مي رود صبح و اشارت مي كند كاين گلستان خند ه واري بيش نيست ح |
حلقه زلفين خوبان جاي دل دل ز حلقه دين گريزد زانك هست م |
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
که پیش چشم بیمارت بمیرم ب |
اکنون ساعت 03:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)