تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل |
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب |
بر من جفا ز بخت بد آمد وگرنه یار
حاشا که رسم لطف و طریق کرم نداشت |
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت |
ترک درویش مگیر ار بنود سیم و زرش
در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر |
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست |
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفه تر برانگیزد |
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی |
ارغوان جام عقیقی به سمـن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد |
در آب و رنگ رخسارشچه جان دادیم و خون خوردیم
چو نقشش دست داد اول رقم بر جانسپاران زد |
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش |
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش |
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و در انکار من است |
نشینتو را ز کنگره عرش میزنند صفیر |
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی |
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست |
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت |
تاب بنفشه می دهد طره مشکسای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو |
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند |
درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد
نهال دشمنی برکـَن که رنج بی شمار آرد |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش |
آن ترک پری چهر که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت |
تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد |
دولـت از مرغ همایون طلب و سایه او
زان که با زاغ و زغن شهپر دولت نـبود |
در ازل پـرتــو حُـسـنت ز تجَـلـّی دَم زد
عـشـق پیـدا شـد و آتش به همه عالم زد |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم |
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را |
از جان طمع بریدن آسان بود و لکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن |
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را |
اشک حریم نشین نهانخانه مرا
زان سوی هفت پرده به بازار می کشی |
یکی تیغ داند زدن روز کار
یکی را قلمزن کند روزگار |
روبر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد |
در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود
از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت |
تو گوهر بین و از خر مهره بگذر
ز طرزی کن نگردد شهره بگذر |
روی مقصود که شاهان به دعا میطلبند |
[quote=مجتب;101462]نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را من از این جمله حافظ خوشم میاد همینی که نوشتی مجتبhttp://www.pic4ever.com/images/Laie_13.gif |
اکنون ساعت 08:39 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)