نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است |
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود |
تويی کرده ی کردگار جهان ببينی همی آشکار و نهان به گفتار دانندگان راه جوی به گيتی بپوی و به هرکس بگوی |
یارب بوقت گل گنه بنده عفو کن
وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش |
شب است و چهره میهن سیاهه
نشستن در سیاهیها گناهه شاملو |
هر دوست که دم زد ز وفا کافر شد *** هر پاک دامن که بود تر دامن شد
گویند شب آبستن و این است عجب *** که او مرد ندید از چه آبستن شد حافظ |
بر نیاید این دو کار از هیچ مرد....................مردی از نامرد و نامردی ز مرد
|
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند *** وندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند *** باده از جام تجلی صفاتم دادند |
یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ما
هم خیال و هم صفیر و هم نوا بودیم ما |
حاج احمد آقا باید با آخرین حرف شعر قبل جمله بسازی.
آن را که به صحرای علل تاختهاند بی او همه کارها بپرداختهاند امروز بهانهای در انداختهاند فردا همه آن بود که در ساختهاند |
اکنون ساعت 05:58 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)