عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را
در مملکت حسن سر تا جوری بود د |
دلا از دست تنهایی به جونم ز آه و ناله ی خود در فغونم شوان تار از درد جدایی کنه فریاد مغر استخونم غ |
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گدا صفتی کیمیا گری داند ک |
کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند ل |
لاله ساغر گیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یارب که را داور کنم ن |
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد ق |
قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاع ه |
هم جان بدان دو نرگس جادو سپرده ایم
هم دل بدان دو سنبل هندو نهاده ایم ر |
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را ل |
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند م |
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بیحاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت خ |
خرم شد از ملاحت تو عهد دلبری
فرخ شد از لطافت تو روزگار حسن س |
سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت ج |
جویبار ملک را آب روان شمشیر توست
تو درخت عدل بنشان بیخ بدخواهان بکن ف |
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است |
تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش
هر نفس با بوی رحمن می وزد باد یمن ی |
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه کیست ن |
نمی بینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی ز |
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست غ |
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشن روی است و مشکین سایبان ابرو ژ |
ژاله بر گل فتاده چون عرقی
که به رحسار یار من باشد پ |
پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیدهاست بو
از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند ق |
قره العین من آن میوه دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد ف |
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش گ |
گل را مجنبان هر دمی تا آب تو صافی شود
تا درد تو روشن شود تا درد تو گردد دوا ا |
ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما ش |
شمهای از داستان عشق شورانگیز ماست
این حکایتها که از فرهاد و شیرین کردهاند ی |
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت ن |
نانم مده آبم مده آسایش و خوابم مده
ای تشنگی عشق تو صد همچو ما را خونبها ت |
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند س |
سرسبز و خوش هر ترهای نعره زنان هر ذرهای
کالصبر مفتاح الفرج و الشکر مفتاح الرضا ط |
طهره ی شاهد دنیی همه بند است و فریب
عارفان بر سر این رشته نجویند نزاع ک |
کار با جذبه ی عشق است عزیزان ورنه
بوی پیراهن یوسف گرهی بر باد است ی |
يا مبسما يحاکی درجا من اللالی
يا رب چه درخور آمد گردش خط هلالی // ن |
نمی کند دل من میل زهد و توبه ولی
به نام خواجه بکوشیم و فر دولت او ا |
از هر طرفی که گوش کردم
آواز سال حيرت آمد //د |
درون کعبه عبادت چه سود؟ چون دل من
میان میکده مولای عزی و لات است گ |
گیسوی چنگ ببرید به مرگ می ناب
تا حریفان همه خون از مژه ها بگشایند پ |
دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشين کز تو سلامت برخاست // س |
ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟
کز زخمهٔ آن نه فلک اندر تک و تاز است |
اکنون ساعت 07:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)