من می نه ز دست تنگدستی نخورم
یا از غم رسوایی و مستی نخورم من می ز برای خوشدلی میخوردم اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم |
مگرش خدمت دیرین من از یاد برفت
ای نسیم سحری یاد دهش عهد قدیم |
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت جامی و بتی و بربطی بر لب کشت این هر سه مرا نقد و ترانسیه بهشت |
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سالها شد که منم بر در میخانه مقیم |
می خوردن و شاد بودن آیین منست
فارغ بودن ز کفر و دین دین منست گفتم به عروس دهر کابین تو چیست گفتا دل خرم تو کابین منست |
تا از نتیجه فلک و طور دور اوست
تبدیل ماه و سال و خزان و بهارهم |
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار |
رواست در بر اگر میتپد کبوتر دل
که دید در ره خود تاب و پیچ دام و نشد |
دلی دارم خریدار محبت /کزاو گرم است بازار محبت
|
دهقان قضا بسی چوما کشت و درود
غم خوردن بیهوده نمیدارد سود |
اکنون ساعت 05:43 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)