پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   بیا با خدای مهربان حرف بزنیم (خسته ای؟ دلتنگی؟ سریع بیا اینجا) خدایم ای خدایم ، صدایت می کنم بشنو صدایم (http://p30city.net/showthread.php?t=3113)

behnam5555 04-29-2010 11:13 PM



خدایا! دانایی را چراغ راهمان کن


جهنم تاریک بود. جهنم سیاه بود . جهنم نور نداشت. شیطان هر روز صبح از جهنم بیرون می آمد و مشت مشت با خودش تاریکی می آورد. تاریکی را روی آدم ها می پاشید و خوشحال بود، اما بیش از هر چیز خورشید آزارش می داد...


http://nooronar.com/besmellah/001516-thumb.jpg

خورشید ، تاریکی را می شست . می برد و شیطان برای آوردن تاریکی هی راه بین جهنم و روز را می رفت و برمی گشت. و این خسته اش کرده بود.

شیطان روز را نفرین می کرد. روز را که راه را از چاه نشان می داد و دیو را از آدم.
شیطان با خودش می گفت: کاش تاریکی آنقدر بزرگ بود که می شد روز را و نور را و خورشید را در آن پیچید یا کاش …
و اینجا بود که شیطان نابینایی را کشف کرد: کاش مردم نابینا می شدند. نابینایی ابتدای گم شدن است و گم شدن ابتدای جهنم.


***

اما شیطان چطور می توانست همه را نابینا کند! این همه چشم را چطور می شد از مردم گرفت!
شیطان رفت و همه جهنم را گشت و از ته ته جهنم جهل را پیدا کرد. جهل را با خود به جهان آورد. جهل ، جوهر جهنم بود.

***

حالا هر صبح شیطان از جهنم می آید و به جای تاریکی، جهل روی سر مردم می ریزد و جهل ، تاریکی غلیظی است که دیگر هیچ خورشیدی از پس اش بر نمی آید.
چشم داریم و هوا روشن است اما راه را از چاه تشخیص نمی دهیم .
چشم داریم و هوا روشن است اما دیو را از آدم نمی شناسیم.
وای از گرسنگی و برهنگی و گمشدگی.
خدایا ! گرسنه ایم ، دانایی را غذایمان کن.
خدایا ! برهنه ایم ، دانایی را لباس مان کن.
خدایا !گم شده ایم ، دانایی را چراغ مان کن.

***

حکیمان گفته اند: دانایی بهشت است و جهل ، جهنم.
خدایا ! اما به ما بگو از جهنم جهل تا بهشت دانایی چند سال نوری ، رنج و سعی و صبوری لازم است !؟

عسل بانو 05-06-2010 05:38 PM

الهی دستم بگیر ......

GolBarg 05-27-2010 12:21 AM

پردوردگارا

خود را تقدیم تو می دارم
از من ساز آنچه خود اراده کنی


از اسارت نفس رهایم کن تا انجام اراده ات را بهتر توانم

مشکلاتم را بگیر

تا پیروزی برآنها شاهدی باشد برای کسانی که با قدرت تو
عشق تو و راه تو یاریشان خواهم داد
:53:

باشد که همیشه بر اراده تو گردن نهم:53:

mohajerava@yahoo.com 07-14-2010 08:44 PM

خدا ...

بچه بودم فكر مي‌كردم خدا هم مثل ماست
مثل من و تو،ما و همه او نيز موجودي دو پاست

در خيال كوچك خود فكر مي‌كردم خدا
پيرمردي مهربان است و به دستش يك عصاست

يك كت‌و شلوار مي‌پوشد به رنگ قهوه‌اي
حال و روز جيبهايش هم هميشه روبراست

مثل آقاجان به چشمش عينكي دارد بزرگ
با كلاه و ساعتي كهنه كه زنجيرش طلاست

فكر ميكردم كه پيپش را مرتب مي‌كشد
سرفه‌هاي او دليل رعد و برق ابرهاست

گاه گاهي نسخه مي‌پيچد،طبابت مي‌كند
مادرم ميگفت او هر دردمندي را دواست

فكر مي‌كردم شبها روي يك تخت بزرگ
مثل آدمها و من در خوابهاي خوش رهاست

چند سالي كه گذشت از عمر ،من فهميده‌ام
تو حسابش از عالم و آدم جداست


http://www.roozeshadi.com/wp-content...-2-197x300.jpghttp://www.roozeshadi.com/wp-content...-9-300x193.jpg

Omid7 07-15-2010 06:14 PM

خداوندا

اي خداي من.اي آفريدگار من .اي همه ي هستيم

بر من اين نعمت را ارزاني دار كه:

بيشتر در پي تسلا دادن باشم تا تسلي يافتن

بيشتر در پي فهميدن باشم تا فهميده شدن

بيشتر پي دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن

زيرا در بخشيدن است كه مي يابيم

و در عفو كردن است كه بخشيده مي شويم

و در مردن است كه حيات جاويد مي يابيم

Omid7 07-15-2010 06:14 PM

خدايا !
ذهنم پريشان است ،
قلبم بي قرار است ،
افكارم شوريده اند و درمانده ام
پس رشته زندگي ام را
به دست هاي امن تو مي سپارم
آنگاه توفان مي خوابد
و آرامش تو ، حكفرما مي شود .

خداي من !
پاكم كن
تا تو را با انجام كارهايي كه به من سپرده اي ،
ستايش كنم .
مبادا كه در خدمت گزاري تو
نا شكيبا و دلخسته شوم .
اين ، راه آرامشي ست كه بالاتر از درك آدمي است .

MAHDI 07-16-2010 08:54 AM

ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن
باغ جان را تازه و سرسبز دار
قصد این مستان و این بستان مکن
چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن
خلق را مسکین و سرگردان مکن
بر درختی کآشیان مرغ توست
شاخ مشکن مرغ را پران مکن
جمع و شمع خویش را برهم مزن
دشمنان را کور کن شادان مکن
گر چه دزدان خصم روز روشنند
آنچه می‌خواهد دل ایشان مکن
کعبه اقبال این حلقه است و بس
کعبه امید را ویران مکن
این طناب خیمه را برهم مزن
خیمه توست آخر ای سلطان مکن
نیست در عالم ز هجران تلختر
هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن

ابریشم 07-21-2010 03:41 PM

خدایا!
تشنگی عمیق من وباران مداوم وبی حد وحصر تو ، مرا از اقامت در زیر خیمه شکرت باز داشته است .
خدایا!
دست یاری هر لحظه تو در نشیب وفراز صخره های صعب زندگی مرا از اندیشه پرتگاه ناسپاسی واگذاشته است .
خدایا!
این سالک غریب آنچنان به روشنای نور تو در جاده عشق عادت کرده است که سپاس مرا اینهمه را از یادبرده است .
خدایا!
این دل که در اقیاس تو غرقه گشته است چگونه می تواند تموج آبی تو را ترسیم کند ؟
خدایا!
آبششهای این ماهی دل که هر لحظه در آب نعمتهای تو تنفس می کنند چسان یارای نشر نعم ملموس تو دارند ؟
خدایا!
من در مقام کسی ایستاده ام که همه نعمتهای تو را لمس کرده است معترف آمده است .
خدایا!
من در لباس اذعان بخششهای تو را _ هر چند کوتاه _ به تن کرده ام .
خدایا!
رشد گیاه من اعتراف به وجود خورشید توست .
اما خردیم ، گواه اهمال وناشایستگی من .
خدایا!
تویی آن بخشنده مهربان و تویی که بال فضل بر کائنات گشوده ای وسایه لطف بر بندگان گسترده ای .
تویی که خستگی را بر تن دوندگان به سوی خویش نمی گذاری ومأیوس وخسته بازشان نمی گردانی واز قله آرزویت به زیرشان نمی افکنی وشکوفه امید به خود را با رگبار بی مهری ناکام نمی کنی .
خدایا!
کاروانهای امید در کنار بارگاه تو فرود آمده اند وپرندگان آرزو بر گرد بام تو پرواز می کنند .
خدای من !
بال پرنده امید را با تیر یأس مشکن ودر کوچه اشتیاق ، مرا به بن بست نومیدی مکشان .
خدایا!
تن من در این سرمای سوزان کویر ، لباس نازک بدبینی را تاب ندارد .
شولای گرم امید بر کتفهای لرزانم بیفکن واز گرمای خویش جرعه ای به چگر سرما زده ام بنوشان .
خدایا!
پرنده کوچک وجودم چگونه شکر وسعت آسمان تو گوید وپاهای خرد وخسته ام چگونه جاده بی انتهای ثنای تو پوید ؟
خدایا!
چگونه شکر تو گویم که سراپای وجودم غرقه در نعمتهای توست تویی که مرا به زینت ایمان آراسته ای ودر خیمه لطف منزل داده ای .
تویی که گردنبند ناگسستنی منتهایت را بر گردنم آویخته ای وحلقه های زیبای ناشکستنی مهرت را در گوشم کرده ای .
خدایا!
آنچنان آلاء ونعمتهای تودر اطرافم انباشته است که مرا مجال نه تشکر که شمارش نیست وابداً اندازه فهم من به درک اینهمه نمی رسد ظاهر آن را در نمی یابد چه رسد که به عمق آن دست یابد .
خدایا!
من چگونه شکر تو را گویم وحال آنکه خود توفیق سپاسگزاری از تو ، محتاج شکر دیگر یست.
خدایا!
من با کدام زبان به سپاس بپردازم که گردش زبان به سپاس ، خود نیازمند تشکر است .
خدایا!
من چگونه نوای لک الحمد سر دهم که این نوای ارادت ، خود از بی شمار نعمتهای توست ومحتاج لک الحمدی دیگر.
خدایا!
من چگونه عطایای تو را به سجده بگذارم که این پیشانی وخاک از توست واین سرو سودا نیز از تو واینهمه درخور سجده ای دیگر برای تو .
ربی! خدای من ! معبودم !
تو که تا کنون پرورده ای ، به دامن گیر.
تو که تا بحال تغذیه کرده ای گرسنه ام مگذار ومرا در گذرگاه طوفان بلا مگمار .
خدای من !
مرا به جامهای پیاپی از شراب دو جهان مهمان کن ، مرا شایسته عنایت سبحان کن ، درد هجران را درمان کن ، مشمول لطف خودت در آینده و الآن کن ، در غریب و قریب وآجل وعاجل مرا سزاوار انعام رحمان کن ومکاره نقم هر لحظه را تو خود جبران کن .

که در حسن بلا نیز ستایش سزاوار توست ودر گستردگی نعمت نیز سپاس در خور تو سپاس و ستایشی که بر آن رنگ رضای تو خورده و نم سخای تو نشسته ، ای نهایت مهربانی !


Omid7 07-21-2010 06:26 PM

مي گويند خدا نفسي از روحش را در وجود تو دميد ...
خدائي كه بود و نبود من و تو و ما و
تمام ماها به لحظه اي خواست و اراده او بسته است ...
خدائي كه حكمت و اراده اش را نمي شود
به سادگي فهميد و فهميدنش چيزي مي خواهد كه بعضي ها به آن مي گويند سعادت !!!خدائي كه ...
خدائي كه خداست !
چه تو مسلمان باشي ، چه مسيحي باشي و چه حتي لائيك به دنيا بيائي و لائيك زندگي كني و لائيك بميري ...
خدائي كه زندگي را جاري ساخت ،
چه تو باشي و چه نباشي و چه زندگي كني و چه بميري ... خدائي كه خواست تنها حي قيوم اين جهان باشد و جز خودش هرچه را كه بود زندگي ببخشايد و بميراند و ... خدا خداست و تنها خواست مطلق در جهان از آن اوست ...
خدا خواسته كه تو بشنوي و ببيني و لمس كني و ...
خدا خواسته تو بفهمي ...خدا خواسته انديشه اي كني بر اين جهان خلقت و شكر او را بجاي آوري ...
شكرش كني نه بخاطر اينكه تو را آفريد ، نه بخاطر اينكه جهان را آفريد و نه بخاطر هزاران آفرينش ديگر او ... تو را آفريد تا شكر كني كه تو را مخلوقي آفريد صاحب انديشه ... و اكنون اگر كمي نيك بنگري و كمي نيك بيانديشي خواهي فهميد ...به راستي خدا نفسي از روحش را در وجود تو دميد ...

Omid7 07-21-2010 06:28 PM

معبودم " سرور اعجاز و شگفتی های جهان
از سر رحمت ، به قلب من بیا خودآ
ای خسرو شادی های من
با عشق به قلبم نزول کن و متبرکم گردان
تا ؛ اشک هایم را از خاطر ببرم ...


اکنون ساعت 08:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)