سر سودا زدگان زلف ترا نیست چرا
منگر اشفتگی خاطر دلها کم ازوست ش |
شاه ترکان سخن مدعیان می شنود
شرمی از مظلمه خون سیاووش باد ع |
عوام عیب کنندم که عاشقی همه عمر کدام عیب که سعدی خود این هنر دارد // ... |
مارا از منع عقل مترسان و می بیار
کآن شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست گ |
گل بی رخ یار خوش نباشد بی باده بهار خوش نباشد // ... |
دردمندی من سوخته زار و نزار
ظاهرا حاجت تقریر و بیان این همه نیست م |
من و گوشهای کمتر از گوش ماهی |
شار غرجستان اگر یابد نسیم همتش
خاک آن بقعت کند چون زر مشت افشار شار ط |
طرف چمن و طواف بستان
بی لاله عذار خوش نباشد هـ |
همی خواهم از داور هور و ماه
که بینم رخ پهلوان سپاه خ |
خیال حوصله بحر می پزد هیهات
چه هاست در سر این قطره محال اندیش س |
سرود شادی بسرای و ساز مهر بساز
نوای مستی بر خوان و طبل عیش بکوب ی |
یک نیمه رخش زرد و دگر نیمه رخش سرخ
این را هیجان دم و آن را یرقانست م |
مر آن باد پا خنگ پولادسم را
کز آهن به تن باشدش استخوانها ن |
نیز چه خواهی دگر، خوش بزی و خوش بخور
انده فردا مبر، گیتی خوابست و باد خ |
خل غیر الله اقبل نحوه
هر چه بینی غیر حق زان رو بتاب ح |
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را |
این مطلع ازان مرد حکیم است که امروز
از روز وفاتش گذرد پنج مه و اند ل |
لنگ لنگان قدمی بر میداشت
هر قدم دانه ی شکری میکاشت ت |
توت،ار چه لطیفست،ولی موجب صفر است
آلوی بخارا ز سمرقند بیارید د |
دبیرانند پنداری به باغ اندر، درختان را
ورقها پر ز صورتها، قلمها پر ز زیورها ز |
زمانی رم کنند از من زمانی با من آمیزند
درین صحرا نمی دانند صیادم که نخچیرم ط |
طوطی به حدیث و قصه اندر شد
با مردم روستایی و شهری ش |
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها |
ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما // ک |
کاروان رفت و تو خواب و بیابان در پیش
کی روی، ره ز که پرسی چون باشی ا |
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها ک |
که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست ب |
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است ل |
ترک سر مستم که ساغر میگرفت
عالمی در شور و در شر میگرفت ر |
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست ح |
حاصل ز زندگانی ما جز وبال نیست |
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست م |
ما گدایان بعد از این از کار و بار آسودهایم
چون به روزی قانعیم از روزگار آسودهایم ت |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد س |
ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می
طامات تا به چند و خرافات تا به کی ن |
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد ر |
روارو برآمد ز درگاه سام
مه بانوان خواندندش به نام خ |
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
ساحت کون و مکان عرصه میدان تو باد ف |
فرود آمد از اسپ سیندخت و رفت
به پیش سپهبد خرامید تفت س |
اکنون ساعت 06:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)