هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور |
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور |
دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت |
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان غم مخور |
ابر چشمانم اگر قطره چنین خواهد ریخت
بوالعجب دارم اگر سیل به دریا نرسد |
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی
به دلپذیری نقش نگار ما نرسد |
بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد |
ای یار، بیا و یاریی کن رنجه شو و غمگساریی کن ای نیک، ز من همه بد آمد نیکی کن و بردباریی کن بر عاشق خود مگیر خرده ای دوست بزرگواریی کن |
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که بسر برد وفا را |
علم همه عالم به علی داد پیمبر
چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار |
اکنون ساعت 03:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)