ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را ج |
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد خ |
خوش آمد گل و ز آن خوشتر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد س |
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند ه |
هرکس که گفت خاک در دوست توتیاست
گو این سخن معاینه در چشم ما بگو ع |
عشق تو نهال حیرت آمد
وصل تو کمال حیرت آمد ق |
قصه عشق خود رود پیش فسردگان ولی
سنگ تراش کی خرد گوهر شب فروز را ح |
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند ل |
لب چو اب حیات تو هست قوت جان وجود خاکی ما را از اوست ذکر رواح // ... |
حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
من لاف عقل میزنم این کار کی کنم خ |
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را ش |
شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد ص |
صفایی ندارد ارسطو شدن
خوشا پر گشودن، پرستو شدن س |
ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد ش |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت ی |
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست ن |
نرم نرمک گفت شهر تو کجاست
که علاج اهل هر شهری جداست ب |
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت ل |
لنگ لنگان قدمی بر میداشت
هر قدم دانه ی شکری میکاشت ل |
لب تو خضر و دهان تو آب حیوان است
قد تو سرو و میان موی و بر به هیئت عاج ج |
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه می بینی و من خانه خدا می بینم م |
ملالتی که کشیدی سعادتی دهدت
که مشتری نسق کار خود از آن گیرد ف |
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود به مداوای حکیم ل |
لعبت شیرین اگر ترش ننشیند
مدعیانش طمع کنند به حلوا ا |
ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایهای بر آفتاب انداختی ب |
برخی جانت شوم که شمع افق را
پیش بمیرد چراغدان ثریا ت |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود ش |
شگفت نیست گر از غیرت تو بر گلزار
بگرید ابر و بخندد شکوفه بر چمنش م |
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید ا |
ای موافق صورت و معنی که تا چشم منست
از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را ک |
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینم دیدار آشنا را ت |
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چهها رفت گ |
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است //... |
بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت چ |
چو زر عزیز وجود است نظم من آری
قبول دولتیان کیمیای این مس شد ن |
نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آیین سروری داند ب |
به نوک خامه رقم کردهای سلام مرا
که کارخانه دوران مباد بی رقمت ق |
قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاغ هـ |
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک م |
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است چ |
اکنون ساعت 12:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)