behnam5555 |
08-10-2013 08:27 PM |
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار س...ال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرچشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد خلاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم
مولانا
|
behnam5555 |
08-10-2013 08:34 PM |
یادنامه مردی استاد به نام محمود استاد محمد
یادنامه مردی استاد به نام محمود استاد محمد
محمود استاد محمد یگانه استاد من در هنر و زندگی از میان ما رفت. او جزء معدود کسانی است که در روی زمین عاشقانه دوستش داشتم. به چند دلیل. اول اینکه محمود در زندگی من فراتر از یک استاد نقش داشت و مرا تشویق کرد و همیشه دوست داشت و بارها مرا به نوشتن و راهی که داشتم امیدوار کرد. در یک مقطع که دلم از فضای تئاتر و هنر شکسته بود امید دوباره را محمود در من زنده کرد. برای همین ابتدای کتاب - لطفا با مرگ من موافقت کنید - این اثر را با عشق به محمود تقدیم کردم و نوشتم: برای محمود استاد محمد که بودن و نوشتن را در من زنده کرد.
دوم اینکه محمود استاد محمد بسیار شبیه پدرم بود که هیچ وقت ندیدمش و غم بزرگش در دل من بوده و چهره و مهربانی محمود برای من پدرم را تداعی می کرد. وقتی خردسال بودم پدرم مرد و من از پدر مهربانی محمود استاد محمد برایم زنده می شود. و حالا غم بزرگی به نام مرگ پدر در من زنده شده و چه سخت است این درد.
نمی دانم چرا دلم نمیخواهد برای محمود گریه کنم. گریه من برای خودم است که دیگر نمی بینمش تا با او درددل کنم. همین اواخر که دیگر هیچ را خواند به من حرفهایی زد که بالاتر از هر نشان و درجه هنری برای من بود. و حالا باید با غم او بسوزم.
همین.....
برای من محمود استاد محمد همیشه زنده خواهد بود.
یادداشت/ شهرام کرمی
آثار محمود استاد محمد آئینه مردمان پاک و زلال این سرزمین است
خبرگزاری تسنیم: شهرام کرمی، از کارگردانان تئاتر کشور گفت: آثار محمود استاد محمد آئینه مردمان پاک و زلال این سرزمین است
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهرام کرمی کارگردان تئاتر در یادداشتی آثار محمود استاد محمد را، آئینه مردمان پاک و زلال این سرزمین دانست.
متن این یادداشت به شرح ذیل است:
چند سال است که خبر بیماری محمود استاد محمد را همه شنیده بودند. وقتی کسی بیمار میشود نگران حال و سلامتی او میشویم. سایه مرگ همیشه همزاد بشر بوده و فقط آنها که به قدرت و امید بی پایان انسان باور دارند با این سایه ترسناک مبارزه میکنند. برای محمود استاد محمد و سلامتی او آدمهای زیادی نگران بودند. او فقط یک هنرمند پیشکسوت که به تئاتر ایرانی خدمت کرده نبود. محمود استاد محمد را همه به عنوان یک استاد دوست داشتنی و مهربان و به ارزش پسوند نام آهنگین خود «استاد» میشناختند. اما حالا محمود استاد محمد پس از یک دوره بیماری طولانی و سخت که برای شکست آن جانانه با مرگ جنگید دیگر در بین ما نیست. او مثل یک مبارز که برای شکست مرگ تا آخر مقاومت کرد راهی سفر و دنیای ابدی شد.
ده روز قبل محمود استاد محمد روی پاهای خود ایستاد و عاشقانه و مقاوم به خانهای که دوست داشت آمده بود. به تئاترشهر آمد و وقتی خبرش را شنیدم ذوق زده شدم. با خود گفتم کسی کهدوستش دارم و بیماری او مرا نگران کرده بود چقدر جانانه درد و مرگ را شکست داد و روی پاهایش ایستاد و دوباره به تئاتر آمد. در زندگی این مرد مهربان همیشه صبر و مبارزه بوده است. آمدن او به تئاتر شهر نشان از احترام و علاقه بسیار زیاد او به تئاتر بود. چیزی که زندگی عاشقانه خود را برای آن صرف نمود. وقتی توانست راه برود از ته دل خوشحال شدم. باور کردم که محمود پس از یک دوره طولانی ستیز با سایه مرگ حالا سالم و زنده شده و میتوان منتظر نوشتههای تلخ و گزنده او با آدمهای امیدوار و مبارز بود. آدمهایی زنده و ایرانی. کمتر نویسندهای را دیدهام که این همه زنده و ایرانی بنویسد. آثار او آئینه مردمان پاک و زلال این سرزمین است. نوشتههای او بوی آشنایی و درد میدهد. خاطره نسل مردم و فرهنگ گذشته و امروز.
ولی حالا..... محمود استاد محمد دیگر در میان ما نیست. باور دارم که دیگر صدای او را نمیشنوم، ولی مرگش را نمیپذیرم. او زنده است. چون صدای آدمهایی را که در آثارش خلق کرد میتوان همیشه شنید. مردن یک تقدیر همیشگی برای بشر است ولی آدمهای بزرگ هیچ وقت نمیمیرند. تقدیر برای انسانهای بزرگ آثار و خاطرههای ماندگار است. بی شک نام و آثار محمود استاد محمد برای ما و نسل آینده و فرهنگ این سرزمین همیشه زنده خواهد بود. دلم میخواهد حالا که دیگر نمیتوان او را دید و صدای نفسهایش را شنید به احترام هنرمندان ایران زمین و برای همه آنها کهایران سرفراز و بزرگ را دوست دارند از ته دل درود بفرستیم.
|
behnam5555 |
08-10-2013 08:43 PM |
اگر میدانستم این آخرین دقایقی است که تو را میبینم،
به تو میگفتم «دوستت دارم»
و نمیپنداشتم:
تو خود این را میدانی.
همیشه فردایی نیست
تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلتها به ما دهد.
کسانی را که دوست داری:
همیشه کنار خود داشته باش
بگو چقدر به آنها علاقه و نیاز داری.
مراقبشان باش.
به خودت این فرصت را بده تا بگویی:
«مرا ببخش»!
«متاسفم»!
«خواهش میکنم»!
«ممنونم»!
و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن.
هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد
اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری.
خودت را مجبور به بیان آنها کن.
به دوستان و همهی آنهایی که دوستشان داری
بگو چقدر برایت ارزش دارند.
اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد گشت.
گابریل گارسیا مارکز
|
behnam5555 |
08-10-2013 08:47 PM |
صادق هدایت در کتاب بوف کور خود می نویسد ;
.. چند درد و عیب اساسی ما ایرانیان که هیچوقت درمان نشد..!
در زندگی درد هایی است که روح انسان را از درون مثل خوره می خورد
و می تراشد،این درد ها را نه می شود به کسی گفت و نه می توان جایی بیان کرد..!
به قسمتی از درد های اجتماعی ما ایرانیان توجه کنید:
1-اکثر ما ایرانی ها تخیل را به تفکر ترجیح می دهیم.
2-اکثر مردم ما در هر شرایطی منافع شخصی خود را به منافع ملی ترجیح می دهیم.
3-با طناب مفت حاضریم خود را دار بزنیم.
4-به بدبینی بیش از خوش بینی تمایل داریم.
5-بیشتر نواقص را می بینیم اما در رفع انها هیچ اقدامی نمی کنیم.
6-در هر کاری اظهار فضل می کنیم ولی از گفتن نمی دانم شرم داریم.
7-کلمه من را بیش از ما به کار می بریم.
8-غالبا مهارت را به دانش ترجیح می دهیم.
9-بیشتر در گذشته به سر می بریم تا جایی که اینده را فراموش می کنیم.
10-از دوراندیشی و برنامه ریزی عاجزیم و غالبا دچار روزمرگی و حل بحران هستیم.
11-عقب افتادگی مان را به گردن دیگران و توطئه انها می اندازیم،ولی برای جبران ان قدمی بر نمی داریم.
12-دائما دیگران را نصیحت می کنیم،ولی خودمان هرگز به انها عمل نمی کنیم.
13-همیشه اخرین تصمیم را در دقیقه 90 می گیریم.
14-غربی ها دانشمند و فیلسوف پرورش داده اند،ولی ما شاعر و فقیه!
15-زمانی که ما مشغول کیمیا گری بودیم غربی ها علم شیمی را گسترش دادند.
16-زمانی که ما با رمل و اسطرلاب مشغول کشف احوال کواکب بودیم غربی ها علم نجوم را بنا نهادند.
17-هنگامی که به هدف مان نمی رسیم،ان را به حساب سرنوشت و قسمت و بد بیاری می گذاریم،ولی هرگز به تجزیه تحلیل علل ان نمی پردازیم.
18-غربی ها اطلاعات متعارف خود را در دسترس عموم قرار می دهند،ولی ما انها را برداشته و از همکارمان پنهان می کنیم.
19-مرده هایمان را بیشتر از زنده هایمان احترام می گذاریم.
20-غربی ها و بعضا دشمنان ما،ما را بهتر از خودمان می شناسند.
21-در ایران کوزه گر از کوزه شکسته اب می خورد.
22-فکر می کنیم با صدقه دادن خود را در مقابل اقدامات نابخردانه خود بیمه می کنیم.
23-برای تصمیم گیری بعد از تمام بررسی های ممکن اخر کار استخاره می کنیم.
24-همیشه برای ما مرغ همسایه غاز است.
25-به هیچ وجه انتقاد پذیر نیستیم و فکر می کنیم ...
|
behnam5555 |
08-10-2013 08:49 PM |
دل به دل دادم و رسوای خرابات شدم
مست میخانه و مجنون کرامات شدم
من زمینی بدم و شوق پریدن در من
جان به الهام دمید محو عنایات شدم
|
behnam5555 |
08-10-2013 08:53 PM |
برتری یک عالِم نسبت به یک عابد ( از نگاه شیخ اجل سعدی ) از دوران نوجوانی در کنار مطالعه ی آثار ادبی و داستانی به مطالعه ی آثار عرفانی و دینی نیز روی آوردیم . در آن زمان بسیاری از مطالب عرفانی و راهی که بزرگان این مکتب طی نموده بودند ، ذهنمان را به خود مشغول می کرد . با خودمان می گفتیم این درست است که هزاران راه برای رسیدن به خدا وجود دارد اما هیچ کس نمی گوید که ارزش کدام راه بیشتر است ؟! در تکاپوی رسیدن به پاسخ قانع کننده ای برای این سوالیم ، سرانجام در کتابی به این شعر زیبا از شیخ اجل سعدی شیرازی بر خوردیم ، این خداوندگار حکمت و ادب پارسی ، چه پاسخ زیبایی را برای دغدغه های ذهنی ام سروده بودند . این شعر توانست تا حدودی تنش ذهنمان را کاهش دهد و مارا آرام سازد . حال آن را آن را بخوانید و با خواندن آن ، به برتری یک عالم نسبت به یک عابد ، آن هم از نگاه سعدی شیرازی پی ببرید . « صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش به در می برد ز موج
وین جهد می کند که بگیرد غریق را » 1
1 ـ ( گلستان ، باب دوم ، حکایت 37 ) آری از نگاه شیخ اجل ، یک عابد با پرداختن به عبادات خاص ( در خانقاه : محلی که عابدان و دراویش در آنجا به گوشه نشینی می پردازند ) ، فقط نسبت به نجات خویش اقدام می کند و تلاش می نماید تا گلیم خود را از آب بیرون بکشد و خویشتن را به بهشت برساند ، اما یک عالم با پرداختن به علم ( در مدرسه : محلی که در آنجا مباحث علمی را فرا می گیرند ) تلاش دارد که هم خود و هم دیگران را نجات دهد . شیخ اجل معتقد است که عالِم به خاطر اینکه علم را کسب می کند یک غریق نجات است و به همین دلیل سعی دارد تا غریق را از خطر غرق شدن برهاند .
|
behnam5555 |
08-10-2013 09:08 PM |
بخندید تا دنیا به رویتان بخندد
بخندید تا دنیا به رویتان بخندد
http://persian-star.net/1390/5/24/labkhand/01.jpg
آخرین باری كه خندیدید كی بود؟ یادتان هست؟ منظور یك خنده خوب و از تهدل است؛ خندهای كه صورت شما را سرخ كند و هنگام خندیدن اشك از چشمانتان جاری شود. البته خندیدن آسان است، اما هنگامی كه بتوانید اندیشههای خود را تحت تسلط درآورید میتوانید ادعا كنید به كنترل شادمانی خود نیز دست یافتهاید.
وقتی اصول شادمان زیستن را بیاموزید، آن وقت به آسانی میتوانید با كمك آن بهتر زندگی كنید. خندیدن و شاداب بودن كاملا طبیعی است. خنده چیز كوچكی است كه میتواند نتایج بزرگ بر جای گذارد. هیچ غذایی مغذیتر از شادمانی نیست. پس اگر قرار است روزی تصمیم بگیرید شاد و خوشحال باشید، چرا آن روز همین امروز نباشد؟ بنابراین با خنده و شادی و نشاط به استقبال روز جدید بروید.
|
behnam5555 |
08-10-2013 09:13 PM |
چرا کشف حجاب؟
چرا کشف حجاب؟
واقعهی کشف حجاب از نقاط عطف تاریخ ایران دورهی پهلوی است. دغدغهی یادداشت حاضر، بررسی این نکته است که حکومت پهلوی از واقعهی کشف حجاب چه هدف یا اهدافی را دنبال مینمود؟ آیا تظاهر به تمدن غربی تنها دلیل این اقدام بود؟
بر خلاف تصور نادرستی که در میان بسیاری از پژوهشگران و دانشپژوهان مسائل تاریخی وجود دارد، واقعهی مسجد گوهرشاد پس از کشف حجاب اتفاق نیفتاد، بلکه چند ماه پیش از آن رخ داد. نگاهی دوباره به تاریخ این دو رویداد، به خوبی روشنکنندهی این امر است: در حالی که کشف حجاب در 17 دیماه 1314 روی داد، واقعهی مسجد گوهرشاد 21 تیرماه به وقوع پیوست؛ یعنی حدود شش ماه پیش از کشف حجاب. بر این اساس، واقعهی مسجد گوهرشاد را یا میبایست واکنشی به اجباری شدن کلاه شاپو به جای کلاه پهلوی برای مردان دانست یا پاسخی به شایعات دربارهی احتمال اجرای کشف حجاب زنان. اما دغدغهی یادداشت حاضر این نکته است که حکومت پهلوی از واقعهی کشف حجاب چه هدف یا اهدافی را دنبال مینمود؟ آیا تظاهر به تمدن غربی تنها دلیل این اقدام بود؟
قطعاً گرایش به ظواهر تمدن از جمله اهداف رضاشاه و همفکران وی بوده است. به خصوص که پس از نسل اول روشنفکری، روشنفکران بعدی جامعه به تدریج به این جمعبندی میرسیدند که میان شرایط عینی مدرنیته، مظاهر فرهنگی آن و همچنین شرایط ذهنی آن، ارتباط برقرار است. از این رو، هر چه در یکی از این زمینهها به پیش رویم، میتوانیم در جهات دیگر نیز شاهد گسترش فرآیند مدرنیته باشیم.
رضاشاه قطعاً بدون هراس به سراغ کشف حجاب نرفت، زیرا کمی پیش از آن در کشور همسایه، یعنی افغانستان، اتفاقی افتاد که احتمالاً میبایست رضاشاه را به هراس انداخته باشد. آن اتفاق این بود که اماناللهخان، پادشاه این کشور، که به تازگی از سفر اروپا به کشور خود بازگشته بود، در افغانستان کشف حجاب را اعلام نمود و این واقعه به قیام علیه او انجامید و وی سرنگون شد.
اماناللهخان در تهران به دیدار رضاشاه نیز آمده بود (1308) و قطعاً رضاشاه با اندیشهی او آشنایی داشت. بنابراین پیش از آتاتورک، شاید این اماناللهخان بود که بر رضاشاه تأثیر نهاده بود. اگر ترتیب وقایع را در نظر داشته باشیم، با سقوط او، طبیعی مینماید که رضاشاه حداقل تا مدتی ریسک دستور کشف حجاب را به جان نخریده باشد. به خصوص اینکه قطعاً بخشی از مردم ایران نیز از تجربهی افغانستان مطلع بودند و قیام مردم افغانستان میتوانست به ایران نیز کشیده شود.
در واقع رضاشاه در جنگ با حجاب به جنگ با سنت میرفت؛ سنتی که برای خود متولی داشت. جنگ با حجاب، جنگ با متولیان امر سنت بود. رضاشاه به مثابه کسی که در تلاش بود تا یک حکومت مطلقه را تأسیس نماید، قائل به حذف همهی گروههای مرجع نیز بود. جامعهپذیری روحانیت را نیز منسوخ شده میدانست و از این رو، به جنگ سنتها رفت. او توانست در دورهی حیات سیاسی خود، روحانیت را به گوشهی انزوا ببرد، لیکن از آنجا که روند نوسازیاش آمرانه بود، به محض سقوطش، جامعه به حالت گذشته بازگشت.
بر این اساس، طبیعی است که عامل انگیزهبخش دیگری مجدداً رضاشاه را مجاب نموده باشد تا دستور کشف حجاب را صادر نماید.
قطعاً یکی از این انگیزهها، دیدار او از آنکارا بود. این بار رضاشاه خود به کشوری با اسلوب مدیریتی شبیه ایران رفت و از نزدیک شاهد فضای شبهمدرنیستی ترکیه شد. آتاتورک در اقداماتی این گونه از رضاشاه پیش بود. به خصوص اینکه فضای افکار عمومی در برابر آتاتورک قابل قیاس با اماناللهخان نبود. در جامعهی ترکیه نیز کشف حجاب برای آتاتورک هزینهزا بود، لیکن نه به اندازهی هزینهای که اماناللهخان پرداخت نمود. بنابراین دیدار رضاشاه از ترکیه، او را با چهرهی جدیدی از مظاهر مدرنیته آشنا نمود.
از طرف دیگر، روشنفکران و نخبگان سیاسی ایرانی، همچون علیاکبر سیاسی و عبدالحسین تیمورتاش، تا پیش از این، بسیار کوشیده بودند تا او را راضی کنند که دستور کشف حجاب را صادر نماید؛ اما شاه در مقابل این خواستهها ایستاده بود و صراحتاً بیان داشته بود که اگر قرار باشد همسرش حجاب خود را بردارد، او را طلاق میدهد! اما همین شاه، اندکی بعد و در 17 دیماه، به همراه همسر و دختران بیحجابش در مراسم کشف حجاب در دانشسرای دختران شرکت میکند. رضاشاه فرد باسوادی نبود. قطعاً جامعهی روشنفکری بر او تأثیر نهادند. علاوه بر این، ترکیه برای او یک الگو شد.
با همهی این احوال، رضاشاه میتوانست از کنار مسائلی چون کشف حجاب دستاوردهای دیگری نیز داشته باشد. نکتهای که در چارچوب مدرنیتهخواهی رضاشاه محوریت دارد، تلاش او برای محوریتبخشی نقش دولت به عنوان مرجع اصلی همهی مسائل در جامعهی ایرانی است.
تا پیش از این و در دورهی قاجاریه، این روحانیت بود که نقش مرجع را ایفا مینمود. حکومت قاجاریه در نقش یک دولت پاتریمونیال، کارویژههای عمدهای را که ما از حکومتها انتظار داریم، ایفا نمینمود؛ جمله نهاد قضاوت. جدای از این، روحانیت طرف مشورت مردم بود و همچنین توانایی ایجاد فصلالخطاب را داشت. آنچنان که در ماجرای تنباکو، این کار را نمود و البته حتی پیش از آن و در جریان جنگهای ایران و روس، مردم را دعوت به جهاد نمود و در ماجرای مشروطیت نیز پیشرو شد.
برای یک دولت مطلق همچون حکومت رضاشاه، ایفای نقش مرجعیت جامعه از طرف نهادی غیر از حکومت، قابل پذیرش نبود. رضاشاه دادگستری را مستقل از روحانیت بنیان نهاد، اوقاف را از دست آنان خارج نمود، سازمان پرورش افکار تأسیس نمود و... البته موارد گفتهشده در طول حکومت رضاشاه انجام شد و نه الزاماً در همان سالهای نخست حکومت وی. اما همهی این موارد بسیار هدفمند انجام میشد. قطعاً از جمله اهداف سلبی و مهمی که رضاشاه دنبال مینمود تضعیف نهاد روحانیت بود.
در این راستا، تلاش برای کشف حجاب نیز میتواند اقدامی علیه روحانیت باشد. همان طور که مخالفتها در مشهد نیز به دست یک روحانی به نام بهلول رقم خورد. همان گونه که شیخ محمد بافقی، آن زمانی که خانوادهی سلطنتی بدون حجاب وارد صحن حرم مطهر حضرت معصومه شدند، زبان به اعتراض گشود؛ آنچنان که روحانیون وقتی اماناللهخان، پادشاه افغانستان، با ثریا، همسر بیحجاب خود، به ایران آمد اعتراض کردند.
در واقع رضاشاه در جنگ با حجاب به جنگ با سنت میرفت؛ سنتی که برای خود متولی داشت. جنگ با حجاب، جنگ با متولیان امر سنت بود. رضاشاه به مثابه کسی که در تلاش بود تا یک حکومت مطلقه را تأسیس نماید، قائل به حذف همهی گروههای مرجع نیز بود. اگرچه وی تحصیلکرده نبود، اما قطعاً چه خود و چه اطرافیان وی، نسبت به پیامدهای این کار آگاه بودند.
رضاشاه قائل به هیچ گونه حائلی میان مردم و دولت نبود. جامعهپذیری روحانیت را نیز منسوخشده میدانست و از این رو، به جنگ سنتها رفت. او توانست در دورهی حیات سیاسی خود، روحانیت را به گوشهی انزوا ببرد، لیکن از آنجا که روند نوسازیاش آمرانه بود، به محض سقوطش، جامعه به حالت گذشته بازگشت. باز هم روحانیت به وادی سیاست بازگشت؛ آنچنان که فداییان اسلام وارد عرصه شدند. آیتالله کاشانی نقشی حیاتی در نهضت ملی شدن نفت ایفا نمود و فراتر از همهی اینها، انقلاب سال 1357 رنگوبویی دینی به خود گرفت و رهبری و ایدئولوژی آن از این جنس شد.(*)
*محسن نعیمی؛ پژوهشگر تاریخ معاصر ایران
|
behnam5555 |
08-11-2013 07:53 PM |
رتولت برشت
برتولت برشت (1898- 1956)
برتولت برشت یکی از برجسته ترین نمایشنامه نویسان و تئوریسین های آلمان است که تاثیر بسزایی در تئاتر قرن بیستم دارد.
شهرت این نمایشنامه نویس پس از سالهای 1927 آغاز شد؛ زمانی که بحران های اقتصادی جهانی آغاز شده بود و درگیری های سیاسی و جنبش های کارگری در تمامی دنیا به ویژه آلمان، رو به رشد نهاده بود. در این زمان بود که برشت به جنبش زحمتکشان انقلابی پیوست و به زندگی و خانواده ی اشرافی خویش پشت کرد و شروع به نگارش نمایشنامه هایی نمود که از اندیشه و هدف خاص او بر می آمدند.
در این زمان است که او تجربه ی نگارش نمایشنامه هایی مثل " بعل" را کنار می گذارد و با ایدئولوژی مارکسیسم آشنا می شود. در نتیجه ی این گرایش عمیق، او سعی می کند برای استفاده ی مفید از تئاتر، به این هنر جنبه ی آموزشی بدهد، بنابراین به دنبال ایجاد تکنیکی برای خلق آثار دراماتیک با هدف آموزش، ناتورالیسم حاکم بر صحنه ی آن روزگار را که با سیستم بازیگری استانیسلاوسکی شکل گرفته بود، رد می کند.
از نظر برشت ناتورالیسم فقط تصویر محدودی از روابط انسان و عوامل خاصی از محیط را بررسی می کند در حالیکه تئاتر بایستی انسان را در چشم اندازی وسیعتر که همان کل جامعه است نشان دهد. به این معنا که اگر تا پیش از این در آثار دراماتیک یک فرد در رابطه ی خاص و محدوده ی خاصی از جامعه مورد بررسی قرار می گرفت و در تحلیل شرایط و موقعیت او مناسبات محدودی در نظر گرفته می شد، حالا فرد می باید در ارتباط با سیستم اجتماعی و شرایط حاکم بر کل جامعه قرار گیرد تا از این طریق تاثیر شرایط اجتماعی نظیر اختلاف طبقاتی، شرایط اقتصادی، و تضادهای ناشی از این عوامل بر زندگی فرد، نشان داده شود.
بنابراین او در نگارش نمایشنامه هایی مانند: "آدم آدم است"، " ننه دلاور"، "انسان خوب سیچوان" و غیره، مانند یک جامعه شناس جدی عمل کرده و سعی می کند با تصویر آنچه مربوط به زندگی فرد در جامعه می شود، تحلیلی کلی از موقعیت انسان ارائه دهد.
او معتقد بود که به جای حس کردن، تماشاگر را باید به تفکر واداشت. تئاتر باید به عنوان یک تجربه و یک برخورد مورد استفاده قرار گیرد تا تماشاگر بخشی از آن شود و از انفعال به درآید و به یک منتقد بدل گردد.
به دنبال این نظریه و اعتقاد بود که برشت شیوه ی تئاتر "اپیک" یا حماسی را باب می کند تا بتواند از این طریق آنچه را که بر انسان قرن بیستم می رود، روایت کند و به بیان پیچیدگی ها و تناقض های موجود در جامعه بپردازد.
برشت معتقد بود که غلبه ی کلمه در تئاتر می بایست تضعیف شود و از زبان باید به عنوان وسیله ای برای تحرک بخشیدن به ذهن تماشاگر استفاده کرد. در این راه او از زبانی ساده و غیر قراردادی، با رعایت ایجاز و اختصار و حفظ ریتم و وزن استفاده کرد و به این ترتیب روشی کاملاً متفاوت را در پرداخت آثار نمایشی اش ارائه داد.
او که از بنیانگذاران تئاتر "اپیک" محسوب می شود، با این روش سعی کرد از به کارگیری همه ی عناصری که در نمایشنامه های ارسطویی و خوش ساخت وجود داشت خودداری کند. تئاتری که بر احساس تاثیر می گذاشت، نمی توانست جنبه ی آموزشی مثبت داشته باشد، در نتیجه از طرف برشت و پیروانش که تئاتر را وسیله ی آموزش قرار داده بودند و به تفکر واداشتن مخاطب را اصل می دانستند، رد شد. آنها از هر عاملی که مخاطب را دچار احساسات و عواطف رقیق نسبت به شخصیت ها می کرد، پرهیز می نمودند.
برشت بر اساس این اصل کارهای خود را طراحی می کرد که از طریق لمس احساسات باید تماشاگر را به تفکر و تعقل درباره ی آنچه در روی صحنه رخ می دهد واداشت تا مخاطب را از شناخت حسی به شناخت منطقی رساند.
بنابراین اگر در تئاتر دراماتیک ما مجموعه ای از حوادث داشتیم که براساس آن نمایش به جلو می رفت و تماشاگر را از نظر عاطفی دچار خود می کرد، حالا در تئاتر حماسی، تنها روایتی داریم از اتفاقی که پیش از این رخ داده و حالا صرفاً دارد بازگو می شود. دیگر تماشاگر درگیر موقعیت صحنه نمی شود، بلکه به مشاهده ی همراه ابراز عقیده وادار می گردد وقدرت عمل او برانگیخته می شود.
حالا دیگر انسانی موضوع مورد تحقیق است که در ارتباط با محیطش قرار گرفته. انسانی که تغییر پذیر است و در شرایط و موقعیت داده شده تعریف می شود.
اما باید گفت که اگرچه جنبه ی آموزشی آثار برشت بسیار قوی هستند اما در عین حال از شیوه های نمایشی زیباشناسانه، چه در فرم و چه در محتوا نیز برخوردارند، و هرچند براساس ضوابط جامعه شناختی، مطابق با ایدئولوژی مارکسیستی نوشته می شدند اما تفاوت بسیاری با نمایشنامه های صرفاً تهییجی و تبلیغی داشتند.
بنابراین اگر برشت تکنیکی را به نام فاصله گذاری ایجاد کرد، به منظور ایجاد فاصله بین بازیگر و تماشاگر بود تا او را به تفکر وادارد. به این ترتیب او در پرداخت اثرش تا جایی پیش می رفت که احساسات تماشاگر را برمی انگیخت اما قبل از آنکه او به احساسات عمیق برسد، با بکارگرفتن ترفندی، نظیر یک راوی، اسلاید یا متوقف کردن نمایش و تغییر لباس بازیگران در مقابل تماشاگر، این مفهوم را انتقال می داد که آنچه دیدید، تنها یک نمایش بود و از غلتیدن تماشاگر به ژرفای احساسات و عواطف جلوگیری می کرد و او را به تفکر و اندیشه درباره ی موقعیت به نمایش درآمده وادار می نمود.
مهمترین آثار او عبارتند از:
• بعل
• آوای طبل در شب
• آدم آدم است
• اپرای سه پولی
• صعود و سقوط شهر ماهاگونی
• استثناء و قاعده
• آنکه گفت آری، آنکه گفت نه
• ترس و نکبت رایش سوم
• کله گردها و کله تیزها
• ننه دلاور و فرزندانش
• زندگی گالیله
• دایره گچی قفقازی
• ارباب پونتیلا و خادمش ماتی
• تفنگ های ننه کاررار
• انسان خوب سیچوان
|
behnam5555 |
08-11-2013 08:18 PM |
کمر درد
کمر درد
یه روز صبح یه مریض به دكتر جراح مراجعه میكنه و از كمر درد شدید شكایت میكنه .
دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه : خب، بگو ببینم واسه چی كمر درد گرفتی؟
مریض پاسخ میده: «من برای یك كلوپ شبانه كار میكنم. امروز صبح زودتر به خونه ام رفتم
و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم،
فهمیدم كه یكی با همسرم بوده!!
دربالكن هم باز بود. من سریع دویدم طرف بالكن، ولی كسی را اونجا ندیدم. وقتی پایین را نگاه كردم،
یه مرد را دیدم كه میدوید و در همان حال داشت لباس میپوشید.»
من یخچال را كه روی بالكن بود گرفتم و پرتاب کردم به طرف اون!!
دلیل كمر دردم هم همین بلند كردن یخچاله.
مریض بعدی دكتر بهش میگه :، به نظر میرسید كه تصادف بدی با یك ماشین داشته.
مریض قبلیِ من بد حال به نظر میرسید، ولی مثل اینكه حال شما خیلی بدتره!
بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟
مریض پاسخ میده:
«باید بدونید كه من تا حالا بیكار بودم و امروز اولین روز كار جدیدم بود.
ولی من فراموش كرده بودم كه ساعت را كوك كنم و برای همین هم نزدیك بود دیر كنم.
من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباسهام را میپوشیدم،شما باور نمیكنید؛
ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من!
وقتی مریض سوم میاد به نظر میرسه كه حا از دو مریض قبلی وخیمتره.
دكتره در حالی كه شوكه شده بوده دوباره میپرسه «از كدوم جهنمی فرار كردی؟!»
خب، راستش توی یه یخچال بودم كه یهو یه نفر اون را از طبقهء سوم پرتاب كرد
و.....
|
اکنون ساعت 09:56 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
|
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)