لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است ی |
یاران خدای را به سوی او گذر کنید
باشد کش این خیال ز خاطر بدر کنید ف |
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش ر |
رواست در بر اگر می تپد کبوتر دل
که دیده در ره خود تاب و پیچ دام و نشد خ |
خوشست آن مه به اغیار آزمودم
به من خوش نیست بسیار آزمودم ن |
نوش کن جام شراب یک منی
تا بدان بیخ غم از دل برکنی و |
ورطه و سیلاب نداری به پیش
تا خردت کشتی و جان ناخداست ع |
عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی
ای پسر جام میام ده که به پیری برسی ا |
اگر صد قرن شاگردی کنی در مکتب گیتی
نیاموزی ازین بی مهر درس مهربانی را ت |
تا نهفته مشک باشد مر ترا در زیر سیم
دستهای عاشقان یکباره زیر سنگ تست ز |
ز تیغ حرص، جان هر لحظهای صد بار میمیرد
تو علت گشتهای این مرگهای ناگهانی را م |
مرا ز وصل تو حاصل بجز تمنا نیست
خیال زلف تو بستن خلاف سودا نیست د |
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است ج |
جمالت آفتاب هر نظر باد
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد ه |
هست امید قوتی بخت ضعیف حال را
مژدهٔ یک خرام ده منتظر وصال را گ |
گفتم ار عریان شود او در عیان
نه تو مانی نه کنارت نه میان ن |
نوگلی پژمرده از گلبن بخاک افتاد و گفت
خوار شد چون من هر آنکو همنشینش بود خار د |
دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش
گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد ح |
حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است غ |
غم دنیی دنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد م |
من غم تو میخورم تو غم مخور
بر تو من مشفقترم از صد پدر ق |
قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاع د |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا ا |
ای دوست برای دوست جان باید داد
در راه محبت امتحان باید داد // ... |
هر به ایامی چراغی بر فروخت
چون تمام افروخت بادش دردمید |
دانست که خواهد شدنم مرغ دل از دست
و از آن خط چون سلسله دامی نفرستاد ح |
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را ا |
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن ب |
بی تکلف هر که دل بر وی نهاد
چون بدیدی خصم خود میپرورید ج |
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم س |
ساقیا باده که اکسیر حیات است بیار
تا تن خاکی من عین بقا گردانی گ |
گوارنده نشد از خوان گیتی
مرا جز غصهآشامی دریغا |
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت م |
من غلام نظر آصف عهدم کو را صورت خواجگی و سیرت درویشان است حافظ ار آب حیات ازلی میخواهی منبعش خاک در خلوت درویشان است // س |
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع |
راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را // ن |
نرگس دریده چشم به دیدار او ولی
دیدار آفتاب به چشم دریده نیست |
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی // م |
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست |
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش س |
اکنون ساعت 05:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)