خوش اومدي سنبل عزيز... ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم و |
سلام عزیز
ممنونم وفا کردم بپای تو نشستم ندیدم از تو غیر از بی وفایی ق |
قطره تويي بحر تويي لطف تويي قهر تويي
قند تويي زهر تويي بيش ميازار مرا خ |
خواهم گرفتن اکنون آن مایه صور را دامی نهادهام خوش آن قبله نظر را گ |
گر چه عمر عشق تو چون عمر گل کوتاه بود
آتش دل دمبدم با اشک من همراه بود چ |
چون نمایی آن رخ گلرنگ را از طرب در چرخ آری سنگ را ب |
بر سر آنم که گر زدست برآید
دست به کاری زنم که غصه سرآید ف |
فعل نیکان محرض نیکیست همچو مطرب که باعث سیکیست و |
ولی ترسم فرا می گیرد امروز
که شاید چون رود ناید دگر باز ل |
لابه ها خواهیم کردن تا به ما رحم آوری
ور به بی رحمی زدی ، فکر دگر خواهیم کرد "ز" |
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز تا ترا خود زمیان با که عنایت باشد م ... |
ماییم و هزار چشم خونین بی تو
ماییم و هزار بهت غمگین بی تو . . . ماییم و هزار دشت غربت در پیش ماییم و هزار بغض سنگین بی تو ..<< ع >>.. |
عمر در سود و زیان بردی به آخر بی خبر
می ندارد سود با تو پس زیان می بایدت "ی" |
یاد ازآن روزی که بودی زهره یار من
دور از چشم رقیبان در کنار من حالیا خالی است جایت ای نگار من در شام تار من آخر کجایی زهره یاد داری زهره آن روزی که در صحرا دست اندر دست هم گردش کنان تنها راه می رفتیم و در بین شقایقها بود عالم ما را لطف و صفایی زهره دانلود http://www.persiangig.com/pages/down...usic/Zohre.wma داریوش رفیعی.... ============================================ "م" |
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم "س" |
سالها باده انگور به ما بود حرام
ساقی امشب نظری کرد و روا شد آخر |
تو پشت به پشتم ده و- بی دغدغه – بگذار تا هردو جهان داشته باشد سر جنگم! ن |
شبیه شعر اخرت ساقی
میگه اگر غم لشكر انگيزد كه خون عاشقان ريزد منو ساقي به هم سازيم و بنيادش براندازيم (بعضی جاها میگه من و ساقی بدو تازیم و بنیادش براندازیم که به نظر من قشتگتره) یا هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک گرم تو دوستی از دشمنان چه باک ==================================== نمیدانی مگر عشـــق است و راهی که صــــــــد ها گرگ آدمخوار دارد نمیدانی مگر چشــــــــــمان سرخی کــــه ماند تا ســــــــــحر بیدار دارد |
|
سحرگه عزم بستان کن صبوحی در گلستان کن
به بلبل می برد از گل صبا صد گونه بشری را "ه" |
هزار جهد بکردم که یار من باشی
مراد بخش دل بیقرار من باشی ج |
جای ما گوشه ی میخانه و جامی باده است
قید هر مسجد و محراب و مصلا زده ایم ف |
فيــض روح القـدوس ار بـاز مــدد فرمايـد ديگران هم بكنند آن چه مسيحا مي كرد ق |
قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را "و" |
وان كه گيسوي تو را رسم تطاول آموخت هــم تــواند كــرمش داد من غمــگين داد م |
من کیم کاندیشهی تو هم نفس باشد مرا
یا تمنای وصال چون تو کس باشد مرا "ب" |
بلا درست بلایش بنوش و در میبار چه میگریزی آخر گریز توست بلا پیاله بر کف زاهد ز خلق باکش نیست میان خلق نشستست در خلاست خلا ز |
ز مــلك تا ملكـــوتش حجــاب بر دارند هر آن كه خدمت جام جهان نما بكند ش |
شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود خوابگاه تنها را "ک" |
كس نمي گويـد كه يــاري داشت حـق دوستي
حق شناسان را چه حال افتاد ياران را چه شد د |
در وادی عشق و جنون یک لحظه راحت نیستم
یا خون دل را می خورم یا خار پا را می کشم "ص" |
صدایی کز کمان آید نذیریست که اغلب با صدایش زخم تیریست ث |
سنبل جان با « ث » بود خانمي
|
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده ی عشق را زیارت کرد "گ" |
گفتند خلايق كه تويي يوســف ثاني چون نيك بديدم به حقيقت به از آني ز |
زمان ما زمان مرگ غیرت
یه دنیایی کثیف وبی مروت دگر جای برای زندگی نیست در این دنیای لبریز از قساوت ق |
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود خ |
خوش است خلوت اگر يار يار من باشد
نه مــن بسوزم و اوشمع انجمن باشد ح |
حال من و تو چون پس و پیشی دارد
گاهی ز گذشته دل ریشی دارد آن کس که به امید کسدیگر خفت تردید مکن خواب پریشی دارد گ |
گداخت جان كه شود كار دل تمام و نشد بســـوختيم در ايــن آرزوي خـــام و نشد ك |
اکنون ساعت 05:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)