هردم از این باد بری می رسد
تازه تر از تازه تری می رسد ا |
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت و |
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود ش |
شراب بیغش و ساقی خوش دو دام رهند
که زیرکان جهان از کمندشان نرهند گ |
گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست
سگ طالع شومش کیست که همصحبت تست ی |
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود ر |
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما ل |
لبش میبوسم و در میکشم می
به آب زندگانی بردهام پی ن |
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد هـ |
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد و |
ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی
جز بدان عارض شمعی نبود پروازم ظ |
ظل ممدود خم ظلف تو ام بر سر باد
کاندران سایه قرار دل شیدا باشد ط |
وان عکس آفتاب نگه کن ؛ علم علم
گویی به لاژورد می سرخ بر چکید ت |
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که میرویی ی |
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ب |
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها و |
ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد
از گلستانش به زندان مکافات بریم ل |
لب موبدان خشک و رخساره تر
زبان پر ز گفتار با یکدیگر د |
درج محبت بر مهر خود نیست
یارب مبادا کام رقیبان ا |
از آن نامداران بسیار هوش
یکی بود بینادل و تیزگوش ط |
طرف چمن و طواف بستان
بی لاله عذار خوش نباشد ع |
عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی
ای پسر جام میام ده که به پیری برسی غ |
غیرتم آید شکایت از تو به هر کس
درد احبا نمیبرم به اطبا ظ |
ظالم بمرد و قاعدهٔ زشت از او بماند
عادل برفت و نام نکو یادگار کرد ق |
قلم زن چابکی صورتگری چست
که بی کلک از خیالش نقش میرست ذ |
ذکر تو از زبان من فکر تو از خیال من
چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم ز |
ز پویندگان هر چه بد تیزرو
خورش کردشان سبزه و کاه و جو ش |
شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد د |
در صومعه زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست س |
ساغر می بر کفم نه تا ز بر
برکشم این دلق ازرق فام را م |
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها ی |
یاقوت جانفزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوشخرامش در ناز پروریده ن |
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد ج |
جهان دل نهاده بدین داستان
همان بخردان نیز و هم راستان غ |
غمزه ساقی به یغمای خرد آهخته تیغ
زلف جانان از برای صید دل گسترده ام ص |
صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را ع |
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد د |
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما خ |
خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را
سوخت عشق خانه سوز اول متاع خانه را ل |
لنگ لنگان قدمی بر میداشت
هر قدم دانه ی شکری میکاشت ن |
اکنون ساعت 05:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)