در صومعه زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست |
آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی
کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد |
ساقی چمن و گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی |
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد |
بس دعای سحرت مونس جان خواهد بود
تو که چون حافظ شبخیز غلامی داری |
فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند
که التجا به در دولت شما آورد |
سحرم دولت بيدار به بالين آمد
گفت برخيز كه آن خسروشيرين آمد |
گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت |
افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدست
یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدست گر مدعیان نقش ببینند پری را دانند که دیوانه چرا جامه دریدست |
شاه ترکان سخن مدعیان میشنود
شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد |
اکنون ساعت 10:15 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)