نرخ بالا کن متاع غمزهٔ غماز را
شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را ط |
طغان شاه سخن بر ملک شد چیر
قراخان قلم را داد شمشیر ج |
جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم
هر چند میرویم به منزل نمیرسیم ز |
ز دولتخانه این هفت فغفور
سخن را تازهتر کردند منشور چ |
چند نادیده کنی؟ آه! چه دیدی از ما؟
نشنوی زاری ما، وه! چه شنیدی از ما؟ ت |
توانی مهر یخ بر زر نهادن
فقاعی را توانی سر گشادن ه |
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را م |
منم روی از جهان در گوشه کرده
کفی پست جوین ره توشه کرده پ |
پیش از آن کاندر جهان باغ می و انگور بود از شراب لایزالی جان ما مخمور بود ل |
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب ث |
ثانیه ها در پی هم میروند
نیست کسی در پی آنها رود ب |
بسا کارا که شد روشنتر از ماه
به همت خاصه همت همت شاه ن |
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد س |
سخنهائی ز رفعت تا ثریا
به اسباب مهیا شد مهیا ف |
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش ه |
همان دریا که موجش سهمناکست
گلی را باغ و باغی را هلاکست ع |
عمر بگذشت به بی حاصلی و بوالهوسی
ای پسر جام می ام ده به پیری برسی ق |
قطره اشکیم اما از درون دل نهان
گر به سوی دیده ره یابیم دریا می شویم ش |
شکر چشم تو چه گویم که بدان همیاری
می کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش ا |
از چار چیز مگذر گر عاقلی و زیرک
امن و شراب بیغش معشوق و جای خالی خ |
خوش برانیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم ب |
برو ای طایر میمون همایون آثار
پیش عنقا سخن زاغ و زغن بازرسان د |
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست
آن به کز این گریوه سبکبار بگذری ر |
روزگاریست که ما را نگران میداری
مخلصان را نه به وضع دگران میداری و |
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند ی |
یکی آتشی برشده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک ح |
حمید، تازه جوان و شکفته رو شده است
مگر به چشمه حیوان تنش فرو شده است /... |
تو گفتی که ابری برآمد ز کنج
ز شنگرف نیرنگ زد بر ترنج ز |
زار و سرگردان همی گردند گردت روز و شب
وز تو مهجورند چون فرزند عاق ای آفتاب ط |
طوف حرم تو سازد انجم
در گشتن چرخ پی کندگم ث |
ثور را پرچم از کتف بستد
قوس را قبضه از کمان برداشت ص |
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را ض |
ضرر کارگر به حبس و عذاب
ضرر عالم است اگر ضرری ست ش |
شیر گیران پلنگ انداز را
کرد عاجز پنجهٔ زور آورت غ |
غر نامرد و قلبتان کردنگ
قحبه لولی مخنث است بغا ف |
فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بیخاک عشق آبی ندارد ق |
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود ت |
ترسم که عشق در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم ثمر شود ن |
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
فغان که بخت من از خواب در نمیآید د |
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست
میبینمت عیان و دعا میفرستمت ن |
اکنون ساعت 03:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)