تبریک به خاطر 10000 پست مشاعره و هزارمین صفحه:53:
وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را |
:53:
اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب |
باری غرور از سر بنه و انصاف درد من بده
ای باغ شفتالو و به ما نیز هم بد نیستیم |
متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
متوجه است با ما سخنان بی حسیبت |
تا چند گویی ما و بس کوته کن ای رعنا و بس
نه خود تویی زیبا و بس ما نیز هم بد نیستیم |
مشو حافظ ز کید زلفش ایمن
که دل برد و کنون دربند دین است |
تا پیر نشد مرد نداند خطر عمر
تا مانده نشد مرغ نداند خطر بال |
لنگ لنگان قدمی برمیداشت
هر قدم دانه ی شکری میکاشت |
تا به گیسوی تو دست نا سزایان کم رسد
هر دلی از حلقه ای در ذکر یا رب یا رب است |
تو رو سخت به دست آوردم نمی ذارم بری آسون
تو دلم قصری که ساختی نمی ذارم بشه ویرون |
نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان
وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را |
از کوی وفا برون نیائیم
دامنگیر است منزل ما |
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت |
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود |
در دور تو کم کسی امان یابد
در عشق تو کم دلی زبان یابد |
دل اگر توشه و توانی داشت
در ره عقل کاروانی داشت |
تا تو ز کوی تو برون رفتهای
کوی تو گویی که همان کوی نیست |
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
من به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است |
تو گرانسنگی و پاکیزگی آموز، چه باک
گر نپویند براه تو سبکساری چند |
در گل بمانده پای دل جان میدهم چه جای دل
وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای دل |
لذات نماند و المها
شادی گذرد جو برق و غمها غمناک مباش ازآن و زین خوش چون هردو رود سوی عدمها |
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را |
ای آنکه خدای خویش خوانیم تو را
طاعت به سزا کجا توانیم تو را/ گویند خدای را به حاجات بخوان حاضرتر از آنی که بخوانیم تو را... |
ای نسیم سحری بندگی من برسان
گو فراموش مکن وقت دعای سحرم |
مرید طاعت بیگانگان مشو حافظ ولی معاشر رندان پارسا می باش |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت |
تنش درست و دلش شاد باد و خاطرش خوش
که دست دادش و یاری ناتوانی کرد |
دلم به پاکی دامان غنچه می سوزد
که بلبلان همه مستند و باغبان تنهاست... |
تو آنی کز آن یک مگس رنجه ای
که امروز سالار سر پنجه ای |
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی اخر امد دوست داران را چه شد |
دولت پیر مغان باد که باقی سهل است
دیگری گو برو و نام من از یاد ببر |
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت مینیاید چهره زیبای تو |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به |
هواخواه توام جانا و می دانم که می دانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی |
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود |
در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت واکنون شدم به مستان چون ابروی تو مائل |
لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید
شکرستان ترا قفل ز در بگشاید |
در حسرت آنم که سر و مال به یک بار در دامنش افشانم و دامن نفشاند سعدی تو در این بند بمیری و نداند فریاد بکن یا بکشد یا برهاند |
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
اگر به دست من افتد فراق را بکشم
که روز هجر سیه باد خان و مان فراق |
اکنون ساعت 01:07 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)