ضمیرم را ز معنی بهره ور کن
خیال فاسد از طبعم بدر کن ن |
نافهٔ آهو غلام زلف عنبر بوی تست
عنبر سارا رهین خط سبز از رنگ تست خ |
خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری ز |
زخدا کم زبشر افزونتر
هاعلیٌ بشُر و کیفَ بشر ش |
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست ج |
جوانی شمع ره کردم که جوییم زندگانی را نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را س |
سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد
چرات بینم با اشک سرخ و با رخ زرد چ |
چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد
ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم ژ |
ژرف است محیط این جزیره
خاکش سیه است و آب تیره ه |
هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد
بلبل به نواسازی حافظ به غزل گویی ک |
کای شه سلیمان لطف وی لطف را از تو شرف
در تو را جانها صدف باغ تو را جانها گیا د |
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی ع |
عالم چو کوه طور شد هر ذرهاش پرنور شد
مانند موسی روح هم افتاد بیهوش از لقا ص |
صبحدم از عرش می آمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند ف |
فرست آن عشق ساقی را بگردان جام باقی را
که از مزج و تلاقی را ندانم جامش از صهبا ج |
جوانی گفت پیری را چه تدبیر که یار از من گریزد چون شوم پیر جوابش داد پیر نغز گفتار که در پیری تو هم بگریزی از یار غ |
غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب
بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد ق |
قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاع ط |
طاووس را به نقش و نگاری که هست ، خَلق
تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش و |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به ظ |
ظهر عاشوراست لعنت بر یزید
پشت زینب از غم خمید |
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است ن |
نذر کردم گر ازین غم بدر آیم روزی
تا در میکده شادان و غزلخوان بروم س |
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت ب |
با غم رقیق طبعم از آن سان گرفت انس
کز در چو غم درآید گویدش مرحبا خ |
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمههای تو بست ی |
یک رویه دوستم من و کم حرص مادحم
هم راست در خلاام و هم پاک برملا پ |
پند حکیم محض ثواب است وعین خیر
فرخنده آن کسی که به سمع رضا شنید ذ |
ذره ذره جمع گردد
وانگهی دریا شود ق |
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود ف |
فربه شده است مکرمت و ایمن از گزند
تا در بهار دولت او میکند چرا ج |
جامی بده که باز به شادی روی شاه
پیرانه سر هوای جوانیست در سرم ع |
عزم تو را که تیغ نخوانیم، خردهای است
زیرا که تیغ تیز فراوان کند خطا ض |
ضعف بر مجنون من کردست عالم را وسیع
هر کف خاکی مرا دامان صحرا می شود چ |
چو بشنید رستم دلش شاد شد
از اندیشه ی بستن ازاد شد |
حرف انتخابیت کو!!!!
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بربندید محملها گ |
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی س |
ساقی چو یار مه رخ و از اهل راز بود
حافظ بخورد باده و شیخ و فقیه هم م |
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد ش |
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم ف |
اکنون ساعت 03:19 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)