این قصه عجب شنو از بخت واژگون
ما را بکشت یار به انفاس عیسوی |
یا امید باز گشتنتان نبود/وعده امروز باطلتان نمود/تابعد
|
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
و آن را فدای طره یاری نمی کنی |
یار پیمان شکنم با سر پیمان آمد
دل پر درد مرا نوبت درمان آمد |
در بحر مایی و منی افتاده ام بیار
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی |
دراین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پرملال من ستاره سر نمی زند |
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
قصد این قوم خطا باشد ، هان تا نکنی |
یارم جو قدح بدست گیرد
بازار بتان شکست گیرد |
در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد |
دیده ما چو به امید تو دریاست چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی |
اکنون ساعت 08:45 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)