سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چهها کرد ش |
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست ا |
آب حیوان اگر این است که دارد لب دوست
روشن است این که خضر بهره سرابی دارد ر |
رکاب از شهربند گنجه بگشای
عنان شیر داری پنجه بگشای خ بده |
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست ح |
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی م |
مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر
بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد ق |
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی هـ |
همه هستند سرگردان چو پرگار
پدید آرنده خود را طلبکار گ |
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی ن |
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند ا |
الا یا ایها الساقی ادرکاسا ونا ولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها ک |
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد گ |
گر این رستخیز از پی خواستست
که ازرم ودانش بدو کاستست ک بده |
کرماشان شاری شیرینم
جیه گی فرهاد جی ی شیرینم بابا همون ک بدین |
نقل قول:
شابادی جان سلام عزیز عجله نکن کنون که بر کف گل جام باده صاف است به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است ع |
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد م |
می آورد همه رامشگران را بخواند
همه کامها را با سیاوش براند ش بده |
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست س |
سواران وپیلانی زرینه کفش
ترا بود بر کاویانی درفش |
بیشقید م بده
|
من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد ج |
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد ح |
حال دل با تو گفتنم هوس است
خبر دل شنفتنم هوس است ع |
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت غ |
غریوید بسیار بردش نماز
بپرسیدش ااز رنجهای بسیار ک بده |
کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست گ |
گران مایگان ازاز پس اندر شدند
چنان لشکری را بر هم زدند ی بده |
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم ش |
شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت س |
سخنگوی دهقان چنین کرد یاد
که یک ردز کیخسرو از بامداد م بده |
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است ت |
تهی دستم ندارم برگ سبزی دعاکن تا دلم گردد پسندش ف |
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر اشوب
چنان برند صبر از دل که ترکان خوان یغما را |
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما ح |
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها گ |
گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست
بنده شاه شماییم و ثناخوان شما ن |
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را ج |
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم ک |
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را ح |
اکنون ساعت 07:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)