یکی سر بر کنار یار و خواب صبح مستولی
چه غم دارد ز مسکینی که سر بر آستان دارد |
کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد
محقق است که او حاصل بصر دارد |
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را |
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد |
آنکه پر نقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد |
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی |
ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست |
امیدهست که زودت ببخت نیک ببینم
تو شاد گشته بفرماندهی ومن بغلامی |
خمی که ابروی شوخ در کمان انداخت بقصد جان من زار ناتوان انداخت |
خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست
به زندگانی من فرصت جوانی نیست من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار خدای شکر که این عمر جاودانی نیست |
اکنون ساعت 03:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)