جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زنگانی را تبه کردم جوانی را |
امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشنست
آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را |
میان گریه می خندم که چون شمع اندر این مجلس زبان آتشینم هست لیکن در نمی گیرد |
نیست در عالم ز هجران تلختر هر چه خواهی کن و لیکن آن مکن |
هر دو عالم یک فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنهان نیز هم |
گرچه شیرین دهنان پادشاهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست |
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاششقم بر همه عالم که همه عالم از اوست |
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن
گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست عالمی داریم در کنج ملال خویشتن |
غم دل با تو نگویم که نداری غم دل با کسی حال توان گفت که حالی دارد |
اشک غم پاک کن ای دیده که در جوی شباب
آب رفته است که آن سرو روان بازآورد |
اکنون ساعت 03:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)