شیرین نشد چو زحمت مادر وظیفه ای
فرخنده تر ندیدم از این هیچ دفتری پرواز بعد از این هوس مرغکان ماست مارا به تن نماند زسعی و عمل پری ع |
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما گ |
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر بر آید م |
میدمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب ل |
لاف عشق وگله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند ف |
فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم
که حرام است می آن جا که نه یار است ندیم ق |
قاصد منزل سلمی که سلامت بادش
چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند ج |
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست ص |
صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب وعیش وناز ونوش آمد م |
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید ن |
نصیحتی کنمت یادگیر ودرعمل آر
که این حدیث زپیرطریقتم یاداست غم جهان مخور وپند من مبر ازیاد که این لطیفه ی عشقم ز رهروی یاد است ب |
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد ژ |
-ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد پ |
باغ مرا چه حاجت سرو وصنوبراست
شمشادخانه پرور من ازکه کمتر است ف |
فاش مي گويم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم ر |
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایتش ت |
توانا و دانا و داننده اوست
خرد را و جان را نگارنده اوست ز |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد ی |
ياري اندركس نميبينم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد الف |
ای نامه که میروی به سویش از جانب من ببوس رویش ! ح |
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقيب
جمله مي داند خداي حال گردان غم مخور ج |
جاده ی حیرت بسی پر پیچ بود لطف ساقی بود و باقی هیچ بود چ |
چشم دادم تا دلت ایمن کند
برتو راه زنگی روشن کند برتن خاکی دمیدم جان پاک خیرگی ها دیدم از یک مشت خاک خ |
خوشا شيراز و وضع بي مثالش
خداوندا نگه دار از زوالش ر |
شکارکرده بسی در دل شب این صیاد
مگو که روز گذشت ومرا شکار نکرد س |
با ر بايد شروع مي كرديد نه ش!
سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند پري رويان قرار دل چو بستيزند بستانند ق |
قفس تنگ فلک جای پر افشانی نیست یوسفی نیست در این مصر که زندانی نیست ص |
صلاح از ما چه می جویی که مستان راصلاگفتیم
به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم ن |
نی قصهی آن شمع چه گل بتوان گفت نی حال دل سوخته دل بتوان گفت خ |
خواهی که برنخیزدت ازدیده رود خون
دل در وفای صحبت رود کسان مبند ب |
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود ش |
شیرین نشدچوزحمت ما در وظیفهای
فرخنده تر ندیدم ازاین هیچ دفتری ع |
علی را چنین گفت و دیگر همین
کزیشان قوی شد به هر گونه دین ر بده |
راستی کن که راستان رستند
درجهان راستان قوی دستند ج |
جانا کدام سنگدل بیکفایتیست
کو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد ه |
هزار آیینه می روید،به هرجا می نهی پا را
همین قدر ازتو می دانم،هوایی کرده ای مارا تقدیم به همه بچه های گل کرمانشاااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااه آ |
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت ف |
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را ج |
جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
هلال عید در ابروی یار باید دید ن |
نیست راه کج ره حق جلیل
کج روان را حق نمی گردد دلیل تو به راه من بنه گامی تمام تا منت نزدیک آیم بیست گام ب |
اکنون ساعت 08:31 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)