![]() |
برای یکی شدن اگه مرگ من بسه
نفس منو بگیر ای تو هم سقف عزیز ای تو هم گریه من بین ما فاصله نیست گریه آخر ما کوچ مرغان صدا ختم این قائله نیست |
توی تنهایی یک دشت بزرگ
که مث غربت شب بی انتهاست یه درخت تن سیاه سربلند آخرین درخت سبز سرپاست رو تنش زخمه ولی زخم تبر نه یه قلب تیر خورده نه یه اسم شاخه هاش پُر از پَر پرنده هاس کندوی پاک دخیله و طلسم چه پرنده ها که تو جاده ی کوچ مهمون سفره ی سبز اون شدن چه مسافرا که زیر چتر اون به تن خستگیشون تبر زدنبند تا یه روز تو اومدی بی خستگی با یه خورجین قدیمی قشنگ با تو نه سبزه نه آینه بود نه آب یه تبر بود با تو با اهرم سنگ اون درخت سربلند پرغرور که سرش داره به خورشید می رسه منم منم اون درخت تن سپرده به تبر که واسه پرنده ها دلواپسه منم منم |
ای کاش می شد...
امشب تمام حوصله ام را در یک کلام کوچک در تو خلاصه کرده ام: ای کاش می شد یک بار تنها همین یک بار تکرار می شدی! تکرار... ... .. . {پپوله} |
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم ، چند وقت است كه هر شب به تو می اندیشم
به تو آری ، به تو یعنی همان منظر دور به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور به همان سایه همان وهم ، همان تصویری كه سراغش ز غزل های خودم می گیری به همان زل زدن از فاصله دور به هم یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم به تبسم ، به تكلم ، به دلارایی تو، به تماشا ، به خموشی، به شكیبایی تو به نفس های تو در سایه سنگین سكوت به سخن های تو به لهجه شیرین سكوت شبهی چند شب است آفت جانم شده است اول نام كسی ورد زبانم شده است در من انگار كسی در پی انكار من است یك نفر مثل خودم عاشق دیدار من است یك نفر ساده چنان ساده كه از سادگی اش می توان یك شبه پی برد به دلدادگی اش حتم دارم كه تویی آن شبه آیینه پوش ، عاشقی جرم قشنگی است به انكار مكوش آری آن خواب كه شب آفت جانم شده بود آن الفبا كه همه ورد زبانم شده بود اینك از پشت دل آیینه پیداست و تماشا گه این خیل تماشا شده است آن الفبای دبستانی دلخواه تویی عشق من آن شبه شاد شبانگاه تویی. |
آغاز عشق سیاوش شمس دیروز دستامون دور از هم تنها از هم جدا امروز یک عشق بی پایان آغاز ماست ای همصدا دیروز قصه مون رویا بود ما گم ما سرگردون امروز ما تو آغوش هم پر می گیریم ای مهربون دنیای ما با هم زندگی می سازه دو پرنده یه پروازه لبهای ما با هم دنیای پر خواهش بوسه هامون آغاز عشق دیروز پوچ و بی معنا بود تاریک بی انتها امروز ما تو چشمای هم زنده می شیم با هر نگاه دیروز ذره های امید خاموش در ذهن ما امروز قطره های موندن جون می گیرن در بین ما |
|
صورت عکس تو آلبوم خيسه دوباره خاطرت روبوسيدم اين سوال بيجواب رو از خودم تا حالا هزار دفعه پرسيدم با کدوم ترانه باز جون ميگيره نبض اون حنجره فيروزه ميدونم بدون تو فرداي من رنگ خاکستري ديروزه تن تشنه مثل خورشيد بيسرزمين تر از باد کوليتر ازترانه بيپرده مثل فرياد تنهاتر از سکوتم روشنتر از ستاره عاشقتراز هميشه با من بخون دوباره پلکهاي پنجره رو وا ميکنم تو کوچه زمزمه مهتابه همه پنجرهها خاموشن انگار اين کوچه خلوت خوابه بيصدا اسمت روفرياد ميزنم هقهقم پنجره رو ميبنده دوباره دستهاي نامرئي شب پلکهاي پنجرهام رو ميبنده تن تشنه مثل خورشيد بيسرزمين تر ازباد بيسرزمين تر از باد بيسرزمين تر از باد بيسرزمين تر ازباد بيسرزمين تر از باد بيسرزمين تر از باد بيسرزمين تر ازباد بيپرده مثل فرياد بيپرده مثل فرياد بيپرده مثل فرياد بيپرده مثل فرياد بيپرده مثل فرياد بيپرده مثل فرياد تن تشنه مثل خورشيد بيسرزمين تر از باد کوليتر از ترانه بيپرده مثل فرياد تنهاتر از سکوتم روشنتر از ستاره عاشقتر از هميشه با من بخون دوباره |
شاهزاده نه می تونم دور شم از تو نه می تونم که بمونم من نه شاهزاده عشقم نه شهاب آسمونم تو نه هستی و نه نیستی دیگه خسته ام از خیالات مونده بی جواب و مبهم تویه زندگیم سوالات تو یه رنجی تا همیشه اگه جون نگیره ریشه اگه باز بگیره ریشه اگه یه روزی بدونم بودن و موندن یادت واسه قلب عاشق من که یه عمری عاشقت بود مثل درد زخم نیشه نه می تونم دور شم از تو نه می تونم که بمونم من نه شاهزاده عشقم نه شهاب آسمونم تو که هستی زندگی هست قدرت هر خستگی هست میشه دست قسمت و بست زیر ضربه های لعنت که یه دشمنه توخلوت نمیسوزه می کوبونه هر خیال عاشقونه بود و موندوخوندو نشکست نه می تونم دور شم از تو نه می تونم که بمونم من نه شاهزاده عشقم نه شهاب آسمونم |
از خون جوانان وطن از عارف قزويني
از خون جوانان وطن از عارف قزويني هنگام مي و فصل گل و گشت چمن شد دربار بهاري تهي از زاغ و زغن شد از ابر كرم خطه ري رشگ ختن شد دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد چه كجرفتاري اي چرخ چه بد كرداري اي چرخ سر كين داري اي چرخ نه دين داري نه آيين داري اي چرخ از خون جوانان وطن لاله دميده از ماتم سرو قدشان سرو خميده در سايه گل بلبل ازين غصه خزيده گل نيز چو من در غمشان جامه دريده چه كجرفتاري اي چرخ چه بد كرداري اي چرخ سر كين داري اي چرخ نه دين داري نه آيين داري اي چرخ خوابند وكيلان و خرابند وزيران بردند به سرقت همه سيم و زر ايران ما را نگذارند به يك خانه ويران يارب بستان داد فقيران ز اميران چه كجرفتاري اي چرخ چه بد كرداري اي چرخ سر كين داري اي چرخ نه دين داري نه آيين داري اي چرخ از اشك همه روي زمين زير و زبر كن مشتي گرت از خاك وطن هست به سر كن غيرت كن و انديشه ايام بتر بكن اندر جلو تير عدو سينه سپر كن چه كجرفتاري اي چرخ چه بد كرداري اي چرخ سر كين داري اي چرخ نه دين داري نه آيين داري اي چرخ از دست عدو ناله من از سر درد است انديشه هر آن كس كند از مرگ نه مرد است جانبازي عشاق نه چون بازي نرد است مردي اگرت هست كنون وقت نبرد است چه كجرفتاري اي چرخ چه بد كرداري اي چرخ سر كين داري اي چرخ نه دين داري نه آيين داري اي چرخ عارف ز ازل تكيه بر ايام ندادست جز جام به كس دست چو خيام ندادست دل جز به سر زلف دلارام ندادست صد زندگي ننگ به يك نام ندادست چه كجرفتاري اي چرخ چه بد كرداري اي چرخ سر كين داري اي چرخ نه دين داري نه آيين داري اي چرخ ... http://www.4shared.com/file/207857097/c976ad56/____.html?s=1 ... .. . |
شبآشيان شبزده چكاوك شكسته پر رسيدهام به ناكجا مرا به خانهام ببر كسي به ياد عشق نيست كسي به فكر ما شدن از آن تبار خود شكن تو ماندهاي و بغض من از اين چراغ مُردگي از اين بر آب سوختن از اين پرنده كشتن و از اين قفس فروختن چگونه گريه سر كنم كه يار غمگسار نيست مرا به خانهام ببر كه شهر، شهر يار نيست از اين چراغ مُردگي از اين بر آب سوختن از اين پرنده كشتن و از اين قفس فروختن چگونه گريه سر كنم كه يار غمگسار نيست مرا به خانهام ببر كه شهر، شهر يار نيست مرا به خانهام ببر ستاره دلنواز نيست سكوت نعره ميزند كه شب ترانهساز نيست مرا به خانهام ببر كه عشق در ميانه نيست مرا به خانهام ببر اگر چه خانه خانه نيست از اين چراغ مُردگي از اين بر آب سوختن از اين پرنده كشتن و از اين قفس فروختن چگونه گريه سر كنم كه يار غمگسار نيست مرا به خانهام ببر كه شهر، شهر يار نيست از اين چراغ مُردگي از اين بر آب سوختن از اين پرنده كشتن و از اين قفس فروختن چگونه گريه سر كنم كه يار غمگسار نيست مرا به خانهام ببر كه شهر، شهر يار نيست مرا به خانهام ببر ستاره دلنواز نيست سكوت نعره ميزند كه شب ترانهساز نيست مرا به خانهام ببر كه عشق در ميانه نيست مرا به خانهام ببر اگر چه خانه خانه نيست از اين چراغ مُردگي از اين بر آب سوختن از اين پرنده كشتن و از اين قفس فروختن چگونه گريه سر كنم كه يار غمگسار نيست مرا به خانهام ببر كه شهر، شهر يار نيست |
اکنون ساعت 07:48 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)