...عشق دیگر هیچ
"رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کــــــــــــــــن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفاکن
از من گریز تا تو هم در بلا نیافتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دواکن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هی دفع اژدها کـــــــــــن
بس کن که بیخودم من ور تو هنرفــــــــزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کــــــــــن "
حضرت مولانا