جان در تن مشتاقان از ذوق برقص آید چون باد بجنباند شاخی ز گلستانت ب |
بسوزان جسم و جانم را زیک آه مرا در عاشقی ضرب المثل کن
بیانگیز و برویان و بپرور و یا نابود کن کار اجل کن غ |
غرض نقشیست کز ما جا ماند که هستی را نمی بینم بقائی ن |
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند
عیب جوان و سرزنش پیر میکنند گ |
گر دست صبا هم به شفاعت خیزد
با دست صبا هم به خدا میشکند ل |
لیکن چو در این غم آشیان آمدهام
آخر کم از آنکه من بدانم که کیم ق |
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم ت |
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود س |
سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
تا روی در این منزل ویرانه نهادیم ص |
صوفی و عـارف از این بادیه دور افتــادند
جام می گیر ز مُطرب که روی سوی صفا // ن |
اکنون ساعت 01:37 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)