دانست که خواهد شدنم مرغ دل از دست
از آن خط چون سلسله دامی نفرستاد |
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در ئقت توانایی |
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تواز دست حسود چمنش |
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت |
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد |
دیدن روی ترا دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است |
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم |
می دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد که دل نازک او مایل افسانه ی کیست |
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است |
تو همجو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم |
اکنون ساعت 09:32 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)