نان تو گه سنگ بود گاه خاک
تا به تنور تو هوی نانواست |
تعریف کردم از تو ،تو را چشم می زنند
هان ای غزل بسوز که چشم حسود کور |
روزاول رفت دینم درسرزلفین تو تاچه خواهدشددراین سودا سرانجامم هنوز |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد |
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد |
در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا ابروی او گره نشد گر چه که دید صد خطا چشم گشا و رو نگر جرم بیار و خو نگر خوی چو آب جو نگر جمله طراوت و صفا |
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من ساقی بهم سازیم و بنیادش بر اندازیم |
میرمن خوش می روی کاندر سر و پا میرمت
خوش خرامان شو که پیش قد رعنا می رمت |
تورا کهحسن خداداده است حجله ی بخت چه حاجت است که مشاطه ات بیاراید |
در این در گه که گه گه که که و که که شود نا گه
مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه |
در گوشه سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی |
یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد بیا کاین داوری هارا به پیش داور اندازیم |
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
ما زنده به آنیم که آر ام نگیریم |
نقل قول:
موجیم که آسودگی ما عدم ماست تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده ی گزند مباد |
دی خرامان در چمن ناگه گذشتی لاله گفت
نیست مثل آن صنوبر در همه بستان ما |
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را |
این همه شعبده ی خویش که می کرداینجا
سامری پیش عصاویدبیضامی کرد |
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما |
ابريق مي مرا شكستي ربي
برمن در عيش را ببستي ربي من مي خورم و تو ميكني بدمستي؟ خاكم بدهان مكر تو مستي ربي؟ |
یکی روبهی دید بی دست و پای فرو مانده در لطف وصنع خدای |
یارم به وفا وعده بسی داد و جفا کرد هر وعده که آنم به جفا داد، وفا کرد |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
ون درآن ظلمت شب آب حياتم دادند |
درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری چشیده ام که مپرس |
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را |
آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات در یکی نامه محالست که تحریر کنم |
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه |
هان مشو نومید چون واقف نی از سیر غسب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور |
رشته ای برگردنم افکنده دوست
می کشد هرجا که خاطرخواه اوست |
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو |
وگر کمین بگشایدغمی زگوشه ی دل
حریم درگه پیرمغان پناهت بس |
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه |
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش |
شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم
چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد... |
دیوانه رویت منم آشفته مویت منم سردسته کویت منم دارم هوای عاشقی |
یک کنیزک دید شه بر شاهراه
شد غلام آن کنیزک پادشاه |
هرزبان سبزه او ترجمان ديگري است
ازخميرخاكيان،يكسرخبرداردبهار |
اکنون ساعت 11:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)