صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد ن |
نرســد دسـتِ من ِ ســوخته بـر دامن یـــار
چه توان کرد که در عشوه و ناز است هنوز // ر |
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار
گریهاش بر سمن و سنبل و نسرین آمد ف |
فکــر بلـبـل همــه آنـست که گـل شـد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش // ق |
قد خمیده ما سهلت نماید اما
بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد ت |
تــــو نـــیم دیـــــگر مــــن بــــودی و نــدانــســـــتی
چـــه داغ هــــا که بــــه ایــــن نیــــم دیگرت دادند // ی |
یارب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده
چشم بینا جان آگاه و دلی بیدار ده ش |
شمشير کشيدي و بخونم ننشاندي
افسوس که آغاز تو انجام ندارد // ه |
هرگز نکُشَد غم را هرگز نکَنَد کین را
یک قطره از این ساغر کار تو کند چون زر غ |
غیرتم بین که برآرنده حاجات هنوز
از لبم نام تو هنگام دعا نشنیدست // ب |
اکنون ساعت 03:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)