شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد چ |
چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی
چراغ خلوت این عاشق کهن باشی ل |
لب های تشنه اش به لب داغت بوسه زد
افسانه های شوق تو را گفت با من پیچید همچو شاخه پیچک بر پیکرت ان بازوان سوخته در باغ زرد ماه ق |
قباد اندر آمد چو آتش زجای
ببرد نبرد اندر آورد پای ف بده |
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش و |
و گر فردا به زندان میبرندم به نقد این ساعت اندر بوستانم جهان بگذار تا بر من سر آید که کام دل تو بودی از جهانم ل |
لبش میبوسد و خون میخورد جام |
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور ف |
فدا کرده چنین فرهاد مسکین
ز بهر جهان شیرین جان شیرین ش بده |
شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی
خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد ز |
ز پیکار سر بر مگردان که من
فدی کرده دارم بدین کار تن ی بده |
یاد باد آنکه چو یاقوتِ قدح خنده زدی در میان من و لَعل تو حکایتها بود:) خ |
خدا آن ملتی را سروری داد
که تقدیرش بدست خویش بنوشت ح |
ز پشت ميله هاي سرد و تيره
نگاه حسرتم حيران برويت در اين فكرم كه دستي پيش آيد و من ناگه گشايم پر بسويت در اين فكرم كه در يك لحظه غفلت از اين زندان خامش پر بگيرم به چشم مرد زندانبان بخندم كنارت زندگي از سر بگيرم ع |
عنان را گران کرد او را به نعل
همی کوفت تا خاک او کرد لعل ل بده |
لعل سیرابِ به خون تشنه لب یار من است وز پی دیدن او دادن جان کار من است شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز هر که دل بردن او دید و در انکار من است س |
سکوبا و قسیس و رهبان روم
همه سوگواران آن مرز وبوم ق بده |
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود من دیوانه چو زلف تو رها میکردم هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود ف |
فلک با این همه ناموس و نیرنگ
شب و روز ابلقی دارد کهن لنگ گ بده |
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است ل |
لبش می بوسم و در میکشم می
به آب زندگانی برده ام پی ص |
صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری
به یادگار بمانی که بوی او داری ئ |
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما همسوخته پروانه و بده |
وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی ر |
رده برکشید زان سوی رود
رستاد نزد سپهبد درود م بده |
|
این شعر خودمه
نباشد قشری همچو منال کرد بود نیرومند وقوی هیکل اقوام کرد ک بده |
کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن غ |
غم ومرگ و سختی بر او تازه باد
که یزدان ورا یار به اندازه باد ی بده |
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان ه |
همی گویم و گفته ام بارها
بود کیش من مهر دل دارها و بده |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به ظ |
ظلال سخن را ز طفلان بجوی
مگر بیابی درشتی طفل خوی حالا که شد ط بده |
طایر دولت اگر باز گذاری بکند
یار بازآید و با وصل قراری بکند ش |
شناسایی که انجم را رصد خواند
از ان تخت اسمان را تخت بر خواند ف بده |
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم خ |
خوش آن باشد که امشب باده نوشیم
امان باشد که فردا باز کوشیم ب بده |
چرا کسی نگفت
خودم میگم براست خم کرد چپ کرد راست خروش از خم چرخ چاچی بخواست ب بده |
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی از سر خواجگی کون و مکان برخیزم ز |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد د |
اکنون ساعت 08:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)