دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیمه شبی دفع صدبلا بکند ف |
در اب چشمه سار ان شکر ناب
ز بهر میسهمان میساخت جلاب (نظامی) ش بده |
شاهد آنوقت بیاید که تو حاضر گردی مطرب آنگاه بگوید که تو خاموش کنی سر تشنیع نداری طلب یار مکن مگست نیش زند چون طلب نوش کنی د |
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا ب |
به فرزند پاسخ چنین داد شاه
که از راستی بگذری نیست راه فردوسی و بده |
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن ث |
ثاقبا بخت چنین خواست که من خوار شوم
تا به کوهش برسم طالع بهتر گیرم ز |
ز نیکی دهش آ فرین بر تو باد
فلک را گذر بر نگین تو باد فردرسی پ بده |
پیر دردی کش ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطا بخش و خطا پوش خدایی دارد خ |
خواهی که جهان بر کف اقبال تو باشد
خواهان کسی باش که خواهان توباشد ق بده |
قسمت خود میخورند منعم و درویش
روزی خود میبرند پشه و عنقا ع |
عشقي كه ترا نثار ره كردم
در سينه ديگري نخواهي يافت زان بوسه كه بر لبانت افشاندم سوزنده تر آذري نخواهي يافت ذ |
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی خون هزار وامق خوردی به دلفریبی دست از هزار عذرابردی به دلستانی ض |
ضعیفان خار وخاشاکند سیلاب حوادث را که از شمع آتش اول در نهاد رسیمان گیرد ک |
كارون چون گيسوان پريشان دختري
بر شانه هاي لخت زمين تاب مي خورد خورشيد رفته است و نفس هاي داغ شب بر سينه هاي پر تپش آب مي خورد دور از نگاه خيره من ساحل جنوب افتاده مست عشق در آغوش نور ماه شب با هزار چشم درخشان و پر ز خون سر مي كشد به بستر عشاق بي گناه ط |
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست س |
سرگشته چو پرگار همه عمر دویدیم
آخر به همان نقطه که بودیم رسیدیم ت |
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام م |
مو آن رندم که نامم بیقلندر
مو آن رندم که نامم بیقلندر نه خان دیرم نه مان دیرم نه لنگر چو روج آیو بگردم گرد گیتی چو شو آیو به خشتی وانهم سر پ باباطاهر دوبیتی |
پنــج روزی که دریـن مرحـله مهلــت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان اینهمه نیست غ |
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وا بینی خیر تو در این باشد ( حافظ) . . ح |
حسن تو همیشه در فزون باد
ل |
نقل قول:
نازلی گرامی حداقل یک بیت کامل را باید بنویسید |
برقصان پرده ها را با نسیمی
نمی خواهد غلامی و ندیمی الف |
از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من گل جامه در از دست تو وی چشم نرگس مست تو ای شاخهها آبست تو وی باغ بیپایان من ي |
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم رهایم کرد و رفت ف |
فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست کجاست شیر دلی کز بلا نپرهیزد تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز هزار بازی ازین طرفه تر بر انگیزد چ |
چند بیخود گشت و چند آمد به خــــود چند پرید از ازل سوی ابد بعد از این گر شرح گویم ابلــهی است زانکه شرح آن ورای آگـهی است ق |
قفس تنگ فلک جای پر افشانی نیست
یوسفی نیست در این مصر که زندانی نیست غ |
غم به هر جا که رود سر زده آید به دلم
چه کنم خانه ی من بر سر راه افتادست و |
وز جام روحپرور ما زاغ گشته مست
آهوی چشم دلکش شهلای مصطفی ل |
لعل لبست اینچنین طعنه به گل میزند
شهد بود یا شکر آب بقا نیز هم م |
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
از خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد ژ |
|
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند بیوفا یاران که بربستند بار خویش را مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق دوستان ما بیازردند یار خویش را همچنان امید میدارم که بعد از داغ هجر مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را ... ق... |
قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای
ما را نگذارد که درآییم ز پای ع |
عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست هر که با شاهد گلروی به خلوت بنشست نتواند ز سر راه ملامت برخاست غ |
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت ل |
لبش می بوسم و در میکشم می
به آب زندگانی برده ام پی پ |
|
اکنون ساعت 07:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)