معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا |
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با تست چندین آشنایی |
یک چند به کودکی باستاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم پایان سخن شنو که ما را چه رسید از خاک در آمدیم و بر باد شدیم |
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن |
نام تو چون برده هرجا می شود
گوشه هر دیده دریا می شود |
دل میرود و دیده نمی شاید دوخت
چون زهد نباشد نتوان زرق فروخت |
تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن |
نیت کردم که شش ماه روزه گیرم
به دور گردنت فیروزه گیرم قسم خوردم سر شاه المدار که تا تو دختری مو زن نگیرم |
مر غول را برافشان یعنی به رغم سنبل
گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان |
نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود بسنگ محنت سودن کس غیب چه داند که چه خواهد بودن می باید و معشوق و به کام آسودن |
اکنون ساعت 08:19 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)