دوش میگفت به مژگان درازت بکشم
یارب از خاطرش اندیشه ی بیداد ببر |
رقصیدن سرود حالت گل
بی صوت هزار خوش نباشد |
نقل قول:
حالتی رفت که محراب به فریادآمد |
دارم از زلف سياهش گله چندان كه مپرس
كه چنان ز او شدهام بي سر و سامان كه مپرس |
سالها پیروی مذهب رندان کردم
تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم |
من به خال لبت اي دوست گرفتار شدم
چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم |
ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم
با پادشه بگوی که روزی مقدّراست |
تیغ عالم گر به دستت داد روزی روزگار
هر چه میخواهی ببر اما مبر نان کسی |
یارب کجاست محرم رازی که یکزمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چها شنید |
نقل قول:
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم واندر این کار دل خویش به دریا فکنم |
مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو |
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند |
در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت
بادل زخم کش و دیده ی گریان بروم |
من نگويم که مرا از قفس آزاد کنيد
قفسم برده به باغي و دلم شاد کنيد |
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت ان کسی دارد که از تنها بپرهیزد |
در او فضل دیدند و عقل و تمیز
نهادند رختش بجـــــــایی عزیز |
زهد رندان نو آموخته راهی بدهی است
من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم |
من ار نام مردم به زشتی برم
نگویم بجـــــــــــز غیبت مادرم |
من در افتاده ام از پا ، دگر ای همسفران ببُرید از من و تنها بگذارید مرا |
الهي سينه اي ده آتش افروز
در آن سينه دلي وان دل همه سوز |
ز جام عشق يک قطره نصيب خاک عالم شد
از آن ذرات موجودات مست و بي قرار آمد از آن ميخانه باقي که باشد شاهد و ساقي شرابي خورده ام جانا که عقلم بي قرار آمد |
دریاب که از روح جدا خواهی رفت |
تیر غم دنیا به دل ما نرسد
زخم دل عاشق از کمانی دگرست از قول و غزلسایه چه خواهی دانست خاموش که عشق را زبانی دگرست |
تونیزباده به چنگ آرو راه صحراگیر
که مرغ نعمه سرا ساز خوش نوا آورد |
در قمار زندگانی عاقبت من باختم
بس که تک خال محبت بر زمین انداختم |
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی من سلسله موجم تو سلسله جنبانی از آتش سودایت دارم من و دارد دل داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی |
يكي درد و يكي درمون پسندد
يكي وصل و يكي هجرون پسندد مو از درومون و درد و وصل و هجرون پسندم آنچه را جانان پسندد |
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی |
يار من باش كه زيب فلك و زينت دهر
از مه روي تو و اشك چو پروين من است |
تو عهد کردهای که نشانی به خون مرا من جهد کردهام که به عهدت وفا کنی |
یـکی ســــیل رفتار هامون نورد
که باد ازپـیش بازماندی چو گرد |
در دايره قسمت ما نقطه تسليميم
حكم آنچه تو انديشي راي آنچه تو فرمائي |
یا رب آن گلبن خندان که سپردی بمنش
میســـــپارم بتو ار چشم حسود چمنش |
یاد از ان شب که به دیوانگیم قهقهه زد ریخت این سلسله زلف چو بر شانه مرا اطهری نالم از ان چشم فسونگر حاشا دل من کرد به دیوانگی افسانه مرا |
الهي سينه اي ده آتش افروز
درآن سينه دلي وان دل همه سوز |
ز روی ساقی مهوش گلی بچین امروز
که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید |
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتندو به پيمانه زدند |
درچین زلفش ای دل غمگین چگونۀ
کاشــفته گفت باد صبا شرح حال تو |
وز هیچکسی نيز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود |
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
باکافران چه کارت گربت نمی پرستی |
اکنون ساعت 12:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)