بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
میخواند دوش درس مقامات معنوی ش |
شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشب شبی کز روز خوشتر باشد آن شب امشب است امشب به چشمی روی آن مه بینم از شوق و به صد حسرت ز بیم صبح چشم دیگرم بر کوکب است امشب دلا بردار از لب مهر خاموشی و با دلبر سخن آغاز کن هنگام عرض مطلب است امشب س |
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
گفت بازآی که دیرینه این درگاهی ن |
نوید آمدن یار دلستان مرا بیار قاصد و بستان به مژده جان مرا فغان و ناله کنم صبح و شام و در دل یار فغان که نیست اثر ناله و فغان مرا م |
مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را |
ز غمزه ، چشم تو یک تیر در کمان نگذاشت که اول از دل مجروح من نشان نگذاشت ز بی وفایی گل بود مرغ دل آگاه از آن به گلبن این گلشن آشیان نگذاشت ر |
روزگاریست که سودای بتان دین من است غم این کار نشاط دل غمگین منست دولت فقر خدایا به من ارزانی دار کین کرامت سبب حشمت و تمکین منست ج |
جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست ق |
قحط جود است آبروی خود نمی باید فروخت باده و گل از بهای خرقه می باید خرید دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک جامه ای در نیکنامی نیز می باید درید ج |
جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد
که جان زنده دلان سوخت در بیابانش بدین شکسته ی بیت الحزن که می آرد نشان یوسف دل از چه زنخدانش ز |
ز تند باد حوادث نمی توان دیدن دراین چمن که گلی بوده است یا سمنی ث |
ثانی به شوق دوست ز دنیا همی برید
باشد که اوفتد به کنار و پناه تو الف |
ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به از دوصد دل برما نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما ث |
ثمری گرندهد آه فغان خواد داد
اثری گر نکند ناله دعا خواهم کرد الف |
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند ث |
ثواب روزه وقبول حج آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد الف |
الا ای پیر فرزانه مکن منعم ز میخانه که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم ث |
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمت کنی بر خوشه چینی الف |
آئین تقوا ما نیز دانیم لیکن چه چاره با بخت گمراه |
ثریا چون منیژه بر سر چاه
دو چشم من به او چون چشم بیژن حرف؟ ب |
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کین اشارت ز جهان گذران ما رابس ص ببخشید فراموش کردم ولی میخواستم همون ث رو بگم.:d |
صلاح یار کجا ومن خراب کجا
ببین تفاوت ره از کجا تا به کجا پ مهم نیس |
پیر دردی کش ما گرچه ندارد زر و زور خوش عطا بخش و خطا پوش خدایی دارد ظ |
ظلمت ظلم ظالمان دیار غصه ی درد یار می بینم قصه ی بس غریب می شنوم بی حد و بی شمار می بینم ف |
فرشته عشق ندانست چیست غصه مخوان بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز چ |
چیست پیراهن آن دلبر شیرینحرکات؟ همچو سرچشمهٔ خضرست و بدن آب حیات این چه قدست و چه رفتار و چه شیرین حرکات؟ گوییا موج زنان میگذرد آب حیات ج |
جمالت معجز حسن است لیکن
حدیث غمزه ات سحر مبین است زچشم شوخ تو جان کی توان برد که دائی با کمان اندرکمین است س |
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی ظ |
ظل ممدود خم ظلف تو ام بر سر باد
کاندران سایه قرار دل شیدا باشد ف |
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش ظ |
ظالم نفس خود است هرکه در این روزگار
انده پیمان خورد می نخورد آشکار ج |
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد ص |
صد بـار بدی کردی و دیدی ثمرش را
خوبی چه بدی داشت که یکبـار نکردی ب |
به حقیقت سوگند که حقیقت مرده است روح ما را شیطان به اسیری برده است خ |
خدا را بر آن بنده بخشایش است |
با حرف ت ادامه می دم ... |
به جز تو کس نشناسم به جز تو کس نپرستم |
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا |
با الف میگم
ای غمت برده شادمانی من |
پرتو عمر چراغی ست که در بزم وجود |
اکنون ساعت 09:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)