پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 11-22-2013 06:21 PM


ده نکته یادگرفتنی از ژاپن:

1) آرامش
حتی یک مورد سوگواری شدید یا زدن به سروصورت دیده نشد. میزان تاثر و اندوه بطور خود بخود بالا رفته بود.

2) وقار
صفوف منظم برای آب و غذا. بدون هیچ حرف زننده یا رفتار خشن.

3) توانمندی
بعنوان نمونه معماری باورنکردنی بطوریکه ساختمانها به طرفین پیچ و تاب میخوردند ولی فرو نمی ریختند.

4) رحم و شفقت
مردم فقط اقلام مورد نیاز روزانه خود را تهیه کردند و این باعث شد همه بتوانند مقداری آذوقه تهیه کنند.

5) نظم
غارتگری دیده نشد. زورگویی یا ازدست دیگران ربودن دیده نشد. فقط تفاهم بود.

6) ایثار
پنجاه نفر از کارگران نیروگاه های اتمی ماندند تا به خنک کردن دستگاهها ادامه دهند.

7) مهربانی
رستورانها قیمتها را کاهش دادند. یک خودپرداز بدون محافظ دست نخورده ماند. دستگیری فراوان از افراد ناتوان.

8) آموزش
از بچه تا پیر همه دقیقا میدانستند باید چکار کنند و دقیقا همان کار را کردند.

9) وسایل ارتباط جمعی
در انتشار اخبار بسیار خوددار بودند. از گزارشات مغرضانه خبری نبود. فقط گزارشات آرامبخش.

10) وجدان
هنگامی که در یک فروشگاه برق رفت، مردم اجناس را برگرداندند سرجایشان و به آرامی فروشگاه را ترک کردند.


behnam5555 11-22-2013 06:26 PM

۳۰۰۰ ضرب المثل شیرین فارسی
 

۳۰۰۰ ضرب المثل شیرین فارسی ( آ-ا)


فصل « آ »

آب از دستش نمیچکه !
آب از سر چشمه گله !
آب از آب تکان نمیخوره !
آب از سرش گذشته !
آب پاکی روی دستش ریخت !
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم !
آب را گل آلود میکنه که ماهی بگیره !
آب زیر پوستش افتاده !
آب که یه جا بمونه، میگنده .
آبکش و نگاه کن که به کفگیر میگه تو سه سوراخ داری !
آب که از سر گذشت، چه یک ذرع چه صد ذرع ـ چه یک نی چه چه صد نی !
آب که سر بالا میره، قورباغه ابوعطا میخونه !
آب نمی بینه و گرنه شناگر قابلیه !
آبی از او گرم نمیشه !
آتش که گرفت، خشک و تر میسوزد !

آدم دست پاچه، کار را دوبار میکنه !
آدم زنده، زندگی میخواد !
آدم گدا، اینهمه ادا ؟!
آدم گرسنه، خواب نان سنگک می بینه !
آدم ناشی، سرنا را از سر گشادش میزنه !
آرد خودمونو بیختیم، الک مونو آویختیم !
آرزو بر جوانان عیب نیست !
آستین نو پلو بخور !
آسوده کسی که خر نداره — از کاه و جوش خبر نداره !
آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه !
آشپز که دوتا شد، آش یا شوره یا بی نمک !
آش نخورده و دهن سوخته !
آفتابه خرج لحیمه !
آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی !
آفتابه و لولهنگ هر دو یک کار میکنند، اما قیمتشان موقع گرو گذاشتن معلوم میشه !
آمدم ثواب کنم، کباب شدم !
آمد زیر ابروشو برداره، چشمش را کور کرد !
آنانکه غنی ترند، محتاج ترند !
آنچه دلم خواست نه آن شد — آنچه خدا خواست همان شد .
آنرا که حساب پاکه، از محاسبه چه باکه ؟!
آنقدر بایست، تا علف زیر پات سبز بشه !
آنقدر سمن هست، که یاسمن توش گمه !
آنقدر مار خورده تا افعی شده !
آن ممه را لولو برد !
آنوقت که جیک جیک مستانت بود، یاد زمستانت نبود ؟
آواز دهل شنیده از دور خوشه !

فصل « الف »

اجاره نشین خوش نشینه !
ارزان خری، انبان خری !
از اسب افتاده ایم، اما از نسل نیفتاده ایم !
از اونجا مونده، از اینجا رونده !
از اون نترس که های و هوی داره، از اون بترس که سر به تو داره !
از این امامزاده کسی معجز نمی بینه !
از این دم بریده هر چی بگی بر میاد !
از این ستون بآن ستون فرجه !
از بی کفنی زنده ایم !
از دست پس میزنه، با پا پیش میکشه !
از تنگی چشم پیل معلومم شد — آنانکه غنی ترند محتاج ترند !
از تو حرکت، از خدا برکت .
از حق تا نا حق چهار انگشت فاصله است !
از خر افتاده، خرما پیدا کرده !
از خرس موئی، غنیمته !
از خر میپرسی چهارشنبه کیه ؟!
از خودت گذشته، خدا عقلی به بچه هات بده !
از درد لا علاجی به خر میگه خانمباجی !
از دور دل و میبره، از جلو زهره رو !
از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه !
از شما عباسی، از ما رقاصی !
از کوزه همان برون تراود که در اوست ! (( گر دایره کوزه ز گوهر سازند ))
از کیسه خلیفه می بخشه !
از گدا چه یک نان بگیرند و چه بدهند !
از گیر دزد در آمده، گیر رمال افتاد !
از ماست که بر ماست !
از مال پس است و از جان عاصی !
از مردی تا نامردی یک قدم است !
از من بدر، به جوال کاه !
از نخورده بگیر، بده به خورده !
از نو کیسه قرض مکن، قرض کردی خرج نکن !
از هر چه بدم اومد، سرم اومد !
از هول هلیم افتاد توی دیگ !
از یک گل بهار نمیشه !
از این گوش میگیره، از آن گوش در میکنه !
اسباب خونه به صاحبخونه میره !
اسب پیشکشی رو، دندوناشو نمیشمرند !
اسب ترکمنی است، هم از توبره میخوره هم ازآخور !
اسب دونده جو خود را زیاد میکنه !
اسب را گم کرده، پی نعلش میگرده !
اسب و خر را که یکجا ببندند، اگر همبو نشند همخو میشند !
استخری که آب نداره، اینهمه قورباغه میخواد چکار ؟!
اصل کار برو روست، کچلی زیر موست !
اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد !
اگر بیل زنی، باغچه خودت را بیل بزن !
اگر برای من آب نداره، برای تو که نان داره !
اگر بپوشی رختی، بنشینی به تختی، تازه می بینمت بچشم آن وختی !
اگه باباشو ندیده بود، ادعای پادشاهی میکرد !
اگه پشیمونی شاخ بود، فلانی شاخش بآسمان میرسید !
اگه تو مرا عاق کنی، منهم ترا عوق میکنم !
اگر جراحی، پیزی خود تو جا بنداز !
اگه خدا بخواهد، از نر هم میدهد !
اگه خاله ام ریش داشت، آقا دائیم بود !
اگه خیر داشت، اسمشو می گذاشتند خیرالله !
اگر دانی که نان دادن ثواب است — تو خود میخور که بغدادت خرابست !
اگه دعای بچه ها اثر داشت، یک معلم زنده نمی موند !
اگه زاغی کنی، روقی کنی، میخورمت !
اگه زری بپوشی، اگر اطلس بپوشی، همون کنگر فروشی !
اگه علی ساربونه، میدونه شترو کجا بخوابونه !
اگه کلاغ جراح بود، ماتحت خودشو بخیه میزد .
اگه لالائی بلدی، چرا خوابت نمیبره !
اگه لر ببازار نره بازار میگنده !
اگه مردی، سر این دسته هونگ ( هاون ) و بشکن !
اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه !
اگه مهمون یکی باشه، صاحبخونه براش گاو می کشه !
اگه نخوردیم نون گندم، دیدیم دست مردم !
اگه نی زنی چرا بابات از حصبه مرد !
اگه هفت تا دختر کور داشته باشه، یکساعته شوهر میده !
اگه همه گفتند نون و پنیر، تو سرت را بگذار زمین و بمیر !
امان از خانه داری، یکی میخری دو تا نداری !
امان ازدوغ لیلی ، ماستش کم بود آبش خیلی !
انگور خوب، نصیب شغال میشه !
اوسا علم ! این یکی رو بکش قلم !
اولاد، بادام است اولاد اولاد، مغز بادام !
اول بچش، بعد بگو بی نمکه !
اول برادریتو ثابت کن، بعد ادعای ارث و میراث کن !
اول بقالی و ماست ترش فروشی !
اول پیاله و بد مستی !
اول ، چاه را بکن، بعد منار را بدزد !
ای آقای کمر باریک، کوچه روشن کن و خانه تاریک !
این تو بمیری، از آن تو بمیری ها نیست !
اینجا کاشون نیست که کپه با فعله باشه !
این حرفها برای فاطی تنبون نمیشه !
این قافله تا به حشر لنگه !
اینکه برای من آوردی، ببر برای خاله ات !
اینو که زائیدی بزرگ کن !
این هفت صنار غیر از اون چارده شی است !
اینهمه چریدی دنبه ات کو ؟!
اینهمه خر هست و ما پیاده میریم !


behnam5555 11-22-2013 06:29 PM


۳۰۰۰ ضرب المثل شیرین فارسی ( ب-پ)

http://dl.clip2ni.com/2011/ax/8df2fe...bd7b6dd6b7.jpg

” ب ”

+++++++++++++++++++++++
با آل علی هر که در افتاد ، ور افتاد .
با اون زبون خوشت، با پول زیادت، یا با راه نزدیکت !
با این ریش میخواهی بری تجریش ؟
با پا راه بری کفش پاره میشه، با سر کلاه !
با خوردن سیرشدی با لیسیدن نمیشی !
باد آورده را باد میبرد !
با دست پس میزنه، با پا پیش میکشه !
بادنجان بم آفت ندارد !
بارون آمد، ترکها بهم رفت !
بار کج به منزل نمیرسد !
با رمال شاعر است، با شاعر رمال، با هر دو هیچکدام با هرهیچکدام هر دو !
بازی اشکنک داره ، سر شکستنک داره !
بازی بازی، با ریش بابا هم بازی !
با سیلی صورت خودشو سرخ نگهمیداره !
با کدخدا بساز، ده را بچاپ !
با گرگ دنبه میخوره، با چوپان گریه میکنه !
بالابالاها جاش نیست، پائین پائین ها راش نیست !
بالاتو دیدیم ، پائینتم دیدیم !
با مردم زمانه سلامی و والسلام .
تا گفته ای غلام توام، میفروشنت !
با نردبان به آسمون نمیشه رفت !
با همین پرو پاچین، میخواهی بری چین و ماچین ؟
باید گذاشت در کوزه آبش را خورد !
با یکدست دو هندوانه نمیشود برداشت !
با یک گل بهار نمیشه !
با یک گل بهار نمیشه !
با یک گل بهار نمیشه !
به اشتهای مردم نمیشود نان خورد !
به بهلول گفتند ریش تو بهتره یا دم سگ ؟ گفت اگر از پل جستم رریش من و گرنه دم سگ !
بجای شمع کافوری چراغ نفت میسوزد !
بچه سر پیری زنگوله پای تابوته !
بچه سر راهی برداشتم پسرم بشه، شوهرم شد !
بخور و بخواب کار منه، خدا نگهدار منه !
بد بخت اگر مسجد آدینه بسازد — یا طاق فرود آید، یا قبله کج آید !
به درویشه گفتند بساطتو جمع کن ، دستشو گذاشت در دهنش !
بدعای گربه کوره بارون نمیاد !
بدهکار رو که رو بدی طلبکار میشه !
برادران جنگ کنند، ابلهان باورکنند !
برادر پشت ، برادر زاده هم پشت
خواهر زاده را با زر بخر با سنگ بکش!
برادری بجا، بزغاله یکی هفت صنار !
برای کسی بمیر که برات تب کنه !
برای همه مادره، برای ما زن بابا !
برای یک بی نماز، در مسجد و نمی بندند !
برای یه دستمال قیصریه رو آتیش میزنه !
بر عکس نهند نام زنگی کافور !
به روباهه گفتند شاهدت کیه ؟ گفت: دمبم !
بزبون خوش مار از سوراخ در میاد !
بزک نمیر بهار میاد — کنبزه با خیار میاد !
بز گر از سر چشمه آب میخوره !
به شتره گفتند شاشت از پسه ، گفت : چه چیزم مثل همه کسه ؟!
به شتر مرغ گفتند بار ببر، گفت : مرغم، گفتند : بپر، گفت : شترم !
بعد از چهل سال گدایی، شب جمعه را گم کرده !
بعد از هفت کره، ادعای بکارت !
بقاطر گفتند بابات کیه ؟ گفت : آقادائیم اسبه !
به کیشی آمدند به فیشی رفتند !
به گربه گفتند گهت درمونه، خاک پاشید روش !
به کچله گفتند : چرا زلف نمیزاری ؟ گفت : من از این قرتی گیریها خوشم نمیاد !
به کک بنده که رقاص خداست !
بگو نبین، چشممو هم میگذارم، بگو نشنو در گوشمو میگیرم، اما اگر بگی نفهمم، نمیتونم !
بگیر و ببند بده دست پهلوون !
بلبل هفت تا بچه میزاره، شیش تاش سسکه، یکیش بلبل !
بمالت نناز که بیک شب بنده، به حسنت نناز که بیک تب بنده !
بماه میگه تو در نیا من در میام !
بمرغشان کیش نمیشه گفت !
بمرگ میگیره تا به تب راضی بشه !
بوجار لنجونه از هر طرف باد بیاد، بادش میده !
بهر کجا که روی آسمان همین رنگه !
به یکی گفتند : سرکه هفت ساله داری ؟ گفت : دارم و نمیدم، گفتند : چرا ؟ گفت : اگر میدادم هفت ساله نمیشد !
به یکی گفتند : بابات از گرسنگی مرد . گفت : داشت و نخورد ؟ !
بمیر و بدم !
به گاو و گوسفند کسی کاری نداره !
بیله دیگ، بیله چغندر !
__________________

” پ ”

++++++++++++++++++++
پا را به اندازه گلیم باید دراز کرد !
پای خروستو ببند، بمرغ همسایه هیز نگو !
پایین پایین ها جاش نیست، بالا بالا ها راش نیست !
پز عالی، جیب خالی !
پس از چهل سال چارواداری، الاغ خودشو نمیشناسه !
پس از قرنی شنبه به نوروز میافته !
پستان مادرش را گاز گرفته !
پسر خاله دسته دیزی !
پسر زائیدم برای رندان، دختر زائیدم برای مردان، موندم سفیل و سرگردان !
پدر کو ندارد نشان از پدر — تو بیگانه خوانش نخوانش پسر !
پشت تاپو بزرگ شده !
پنج انگشت برادرند، برابر نیستند !
پوست خرس نزده میفروشه !
پول است نه جان است که آسان بتوان داد !
پول پیدا کردن آسونه، اما نگهداریش مشکله !
پول حرام، یا خرج شراب شور میشه یا شاهد کور !
پولدارها به کباب، بی پولها به بوی کباب ،
پول ما سکه عُمَر داره !
پیاده شو با هم راه بریم !
پیاز هم خودشو داخل میوه ها کرده !
پی خر مرده میگرده که نعلش را بکنه !
پیراهن بعد از عروسی برای گل منار خوبه !
پیرزنه دستش به درخت گوجه نمیرسید، می گفت : ترشی بمن نمیسازه !
پیش از آخوند منبر نرو !
پیش رو خاله، پشت سر چاله !
پیش قاضی و معلق بازی !



behnam5555 11-22-2013 06:32 PM


۳۰۰۰ ضرب المثل شیرین فارسی ( ت-چ)

http://dl.clip2ni.com/2011/ax/8df2fe...bd7b6dd6b7.jpg

” ت ”

تا ابله در جهانه، مفلس در نمیمانه !
تابستون پدر یتیمونه !
تا پریشان نشود کار بسامان نرسد !
تا تریاق از عراق آرند، مار گزیده مرده باشد !
تا تنور گرمه نون و بچسبون !
تا چراغ روشنه جونورها از سوراخ میان بیرون !
تا شغال شده بود به چنین سوراخی گیر نکرده بود !
تا کرکس بچه دارشد، مردار سیر نخورد !
تا گوساله گاو بشه ، دل مادرش آب میشه !
تا مار راست نشه توی سوراخ نمیره !
تا نازکش داری نازکن، نداری پاهاتو دراز کن !
تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها !
تا هستم بریش تو بستم !
تب تند عرقش زود در میاد !
تخم دزد، شتر دزد میشه !
تخم نکرد نکرد وقتی هم کرد توی کاهدون کرد !
تا تو فکر خر بکنی ننه، منو در بدر میکنی ننه !
ترب هم جزء مرکبات شده !
ترتیزک خریدم قاتق نونم بشه، قاتل جونم شد !
تره به تخمش میره، حسنی به باباش !
تعارف کم کن و بر مبلغ افزا !
تغاری بشکنه ماستی بریزد — جهان گردد به کام کاسه لیسان !
تف سر بالا، بر میگرده بریش صاحبش !
تلافی غوره رو سر کوره در میاره !
تنبان مرد که دو تا شد بفکر زن دوم میافته !
تنبل مرو به سایه، سایه خودش میآیه !
تنها بقاضی رفته خوشحال برمیگرده !
تو از تو، من ازبیرون !
تو بگو (( ف )) من میگم فرحزاد !
توبه گرگ مرگه !
تو که نی زن بودی چرا آقا دائیت از حصبه مرد !
تومون خودمونو میکشه، بیرونمون مردم را !
توی دعوا نون و حلوا خیر نمیکنند !
__________________

” چ ”

چار دیواری اختیاری !
چاقو دسته خودشو نمیبره !
چاه کن همیشه ته چاهه !
چاه مکن بهر کسی، اول خودت، دوم کسی !
چاه نکنده منار دزدیده !
چرا توپچی نشدی !
چراغی که به خونه رواست، به مسجد حرام است !
چشته خور بدتر از میراث خوره !
چشم داره نخودچی، ابرو نداره هیچی !
چشمش آلبالو گیلاس می چینه !
چشمش هزار کار میکنه که ابروش نمیدونه !
چغندر گوشت نمیشه، دشمنم دوست نمیشه !
چنار در خونه شونو نمی بینه !
چوب خدا صدا نداره ، هر کی بخوره دوا نداره !
چوب دو سر طلا ست !
چوب را که برداری، گربه دزده فرار میکنه !
چوب معلم گله، هر کی نخوره خله !
چو به گشتی، طبیب از خود میازار — چراغ از بهر تاریکی نگه دار !
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن — که گوهر فرو شست یا پیله ور!
چه خوشست میوه فروشی — گر کس نخرد خودت بنوشی !
چه عزائیست که مرده شور هم گریه میکنه !
چه علی خواجه، چه خواجه علی !
چه مردی بود کز زنی کم بود !
چیزی که شده پاره، وصله ور نمی داره !
چیزی که عوض داره گله نداره !



behnam5555 11-22-2013 06:34 PM

۳۰۰۰ ضرب المثل شیرین فارسی ( ج-ح-خ)

http://dl.clip2ni.com/2011/ax/8df2fe...bd7b6dd6b7.jpg


” ج ”

جا تره و بچه نیست !
جاده دزد زده تا چهل روز امنه !
جایی نمیخوابه که آب زیرش بره !
جایی که میوه نیست چغندر ، سلطان مرکباته !
جواب ابلهان خاموشیست !
جواب های، هویه !
جوانی کجائی که یادت بخیر !
جوجه را آخر پائیز میشمرند !
جوجه همسشه زیر سبد نمیمونه !
جون بعزرائیل نمیده !
جهود، خون دیده !
جهود، دعاش را آورده !
جیبش تار عنکبوت بسته !
جیگر جیگره ، دیگر دیگره !
__________________


” ح ”


حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت !
حرف حق تلخ است !
حرف ، حرف می آره ، آسمان برف می آره !
حوضی که ماهی نداره قورباغه سالاره !
__________________

” خ ”


خار را در چشم دیگران می بینه و تیر را در چشم خودش نمی بینه !
خاشاک به گاله ارزونه، شنبه به جهود !
خاک خور و نان بخیلان مخور ! (( … خار نه ای زخم ذلیلان مخور ))
خاک کوچه برای باد سودا خوبه !
خال مهرویان سیاه و دانه فلفل سیاه — هر دو جانسوز است اما این کجا و آن کجا ؟!
خاله ام زائیده، خاله زام هو کشیده !
خاله را میخواهند برای درز ودوز و گرنه چه خاله چه یوز !
خاله سوسکه به بچه اش میگه : قربون دست و پای بلوریت !
خانه ای را که دو کدبانوست، خاک تا زانوست !
خانه اگر پر از دشمن باشه بهتره تا خالی باشه !
خانه خرس و بادیه مس ؟
خانه داماد عروسیست، خانه عروس هیچ خبری نیست !
خانه دوستان بروب و در دشمنان را مکوب !
خانه قاضی گردو بسیاره شماره هم داره !
خانه کلیمی نرفتم وقتی هم رفتم شنبه رفتم !
خانه نشینی بی بی از بی چادریست !
خانه همسایه آش میپزند بمن چه ؟!
خدا به آدم گدا، نه عزا بده نه عروسی !
خدا برف را به اندازه بام میده !
خدا جامه میدهد کو اندام ؟ نان میدهد کو دندان ؟
خدا خر را شناخت، شاخش نداد !
خدا داده بما مالی، یک خر مانده سه تا نالی !
خدا دیر گیره، اما سخت گیره !
خدا را بنده نیست !
خدا روزی رسان است، امااِهنی هم می خواد !
خدا سرما را بقدر بالا پوش میده !
خدا شاه دیواری خراب کنه که این چاله ها پر بشه !
خدا گر ببندد ز حکمت دری — ز رحمت گشاید در دیگری !
خدا میان دانه گندم خط گذاشته !
خدا میخواهد بار را بمنزل برساند من نه، یک خر دیگه !
خدا نجار نیست اما در و تخته رو خوب بهم میندازه !
خدا وقتی بخواد بده، نمیپرسه تو کی هستی ؟
خدا وقتی ها میده، ور ور جماران هم ، ها میده !
خدا همه چیز را به یک بنده نمی ده !
خدا همونقدر که بنده بد داره، بنده خوب هم داره !
خدایا آنکه را عقل دادی چه ندادی و آنکه را عقل ندادی چه دادی ؟ ((خواجه عبدالله انصاری ))
خدا یه عقل زیاد بتو بده یه پول زیاد بمن !
خر، آخور خود را گم نمیکنه !
خراب بشه باغی که کلیدش چوب مو باشه !
خر، ار جل ز اطلس بپوشد خر است !
خر است و یک کیله جو !
خر از لگد خر ناراحت نمیشه !
خر باربر، به که شیر مردم در !
خر به بوسه و پیغام آب نمی خوره !
خربزه شیرین مال شغاله !
خربزه که خوردی باید پای لرزش هم بشینی !
خربزه میخواهی یا هندوانه : هر دو دانه !
خربیارو باقلا بار کن !
خر، پایش یک بار به چاله میره !
خرج که از کیسه مهمان بود — حاتم طایی شدن آسان بود !
خر چه داند قیمت نقل و نبات ؟
خر خالی یرقه میره !
خر، خسته – صاحب خر، ناراضی !
خر خفته جو نمی خوره !
خر دیزه است، به مرگ خودش راضی است تا ضرر بصاحبش بزنه !
خر را با آخورمیخوره، مرده را با گور !
خر را جایی می بندند که صاحب خر راضی باشه !
خر را که به عروسی میبرند، برای خوشی نیست برای آبکشی است !
خر را گم کرده پی نعلش میگرده !
خر، رو به طویله تند میره !
خرس، تخم میکنه یا بچه ؟ از این دم بریده هر چی بگی برمیاد !
خرس در کوه، بو علی سیناست !
خرس شکار نکرده رو پوستشو نفروش !
خر سواری را حساب نمیکنه !
خر، سی شاهی ، پالون دو زار !
خر کریم را نعل کردن !
خر که جو دید، کاه نمیخوره !
خر، که علف دید گردن دراز میکنه !
خر گچ کش روز جمعه از کوه سنگ میاره !
خر لخت راپالانشو بر نمیدارند!
خر ما از کرگی دم نداشت !
خر ناخنکی صاحب سلیقه میشود !
خروار نمکه، مثقال هم نمکه !
خر وامانده معطل چشه !
خروسی را که شغال صبح میبره بگذار سر شب ببره !
خر، همان خره پالانش عوض شده !
خریت ارث نیست بهره خداداده س !
خری که از خری وابمونه باید یال و دمشو برید !
خوشبخت آنکه خورد و کِشت، بدبخت آنکه مرد و هِشت !
خواب پاسبان، چراغ دزده !
خنده کردن دل خوش میخواد و گریه کردن سر وچشم !
خواهر شوهر، عقرب زیر فرشه !
خواست زیر ابروشو برداره، چشماشو کور کرد !
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو !
خوبی لر به آنست که هر چه شب گوید روزنه انست !
خودتو خسته ببین، رفیقتو مرده !
خودشو نمیتونه نگهداره چطور منو نگهمیداره ؟
خود گوئی و خود خندی، عجب مرد هنر مندی !
خودم کردم که لعنت بر خودم باد !
خوردن خوبی داره ، پس دادن بدی !
خوشا بحال کسانی که مردند و آواز ترا نشنیدند !
خوشا چاهی که آب از خود بر آرد !
خوش بود گر محک تجربه آید بمیان — تا سیه روی شود هر که دراو غش باشد .
خوش زبان باش در امان باش !
خولی بکفم به که کلنگی بهوا !
یک ده آباد به از صد شهر خراب !
خونسار است و یک خرس !
خیر در خانه صاحبش را میشناسد !
خیک بزرگ، روغنش خوب نمیشه !



behnam5555 11-22-2013 06:39 PM

۳۰۰۰ ضرب المثل شیرین فارسی ( د-ذ)

http://dl.clip2ni.com/2011/ax/8df2fe...bd7b6dd6b7.jpg


” د ”

دادن بدیوانگی گرفتن بعاقلی !
دارندگیست و برازندگی !
داری طرب کن، نداری طلب کن !
داشتم داشتم حساب نیست، دارم دارم حسابه !
دانا داند و پرسد نادان نداند و نپرسد !
دانا گوشت میخورد نادان چغندر !
دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه — هر دو جانسوز است اما این کجا و آن کجا !
دایه از مادر مهربانتر را باید پستن برید !
دختر، تخم تر تیزک است !
دختر تنبل، مادر کدبانو را دوست داره !
دخترمیخوهی ماماش را بین — کرباس میخواهی پهناش را ببین !
دختر همسایه هر چه چل تر برای ما بهتر !
دختری که مادرش تعریف بکنه برای آقا دائیش خوبه !
درازی شاه خانم به پهنای ماه خانم در !
در بیابان گرسنه را شلغم پخته به ز نقره خام !
در بیابان لنگه کفش، نعمت خداست !
در پس هر گریه آخر خنده ایست !
در جنگ، حلوا تقسیم نمیکنند !
در جوانی مستی، در پیری سستی، پس کی خدا پرستی ؟!
در جهان هر کس که داره نان مفت، میتواند حرفهای خوب گفت !
در جهنم عقربی هست که از دستش به مار غاشیه پناه میبرند !
در جیبش را تار عنکبوت گرفته است !
در چهل سالگی طنبور میآموزد در گور استاد خواهد شد !
در حوضی که ماهی نیست ، قورباغه سپهسالاره !
در خانه ات را ببند همسایه تو دزد نکن !
در خانه اگر کس است یکحرف بس است !
در خانه بیعاره ها نقاره میزنند !
در خانه مور، شبنمی طوفانست !
در خانه هر چه، مهمان هر که !
درخت اگر متحرک شدی ز جای بجای — نه جور اره کشیدی نه جفای تبر !
درخت پر بار، سنگ میخوره !
درخت پر بار، سنگ میخوره !
درخت کاهلی بارش گرسنگی است !
درخت کج جز بآتش راست نمیشه !
درخت گردکان باین بلندی — درخت خربزه الله اکبر !
درخت هر چه بارش بیشتر بشه، سرش پائین تر میاد !
درد دل خودم کم بود، اینهم قرقر همسایه !
درد، کوه کوه میاد، مومو میره !
در دروازه را میشه بست، اما در دهن مردم و نمیشه بست !
در دنیا همیشه بیک پاشنه نمیچرخه !
در دنیا یه خوبی میمونه یه بدی !
در دیزی وازه، حیای گربه کجا رفته !
در زمستان، الو، به از پلوه !
در زمستان یه جل بهتر از یه دسته گله !
درزی در کوزه افتاد !
در زیر این گنبد آبنوسی، یکجا عزاست یکجا عروسی !
درس ادیب اگر بود زمزمه محبتی — جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را . (( نظیری نیشابوری ))
در شهر کورها یه چشمی پادشاست !
در شهر نی سواران باید سوار نی شد !
در عفو لذتیست که در انتقام نیست !
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست ! (( حافظ شیرازی ))
در کف شیر نر خونخواره ای — غیر از تسلیم و رضا کو چاره ای ؟
در مجلس خود راه مده همچو منی را — کافسرده دل افسرده کند انجمنی را !
درم داران عالم را کرم نیست — کریمان را بدست اندر درم نیست !
در مسجده، نه کند نیست نه سوزوندنی !
در نمک ریختن توی دیگ باید به مرد پشت کرد !
درویش از ده رانده، ادعای کدخدائی کند !
درویش مومیائی، هی میگی و نمیائی !
درویش را گفتند : در دکانتو ببند دهنشو هم گذاشت !
در، همیشه بیک پاشنه نمیگرده !
درهفت آسمان یک ستاره نداره !
دزد،آب گرون میخوره !
دزد بازار آشفته میخواهد!
دزد باش و مرد باش !
دزد به یک راه میرود، صاحب مال به هزار راه !
دزد حاضر و بز حاضر !
دزد ناشی به کاهدون میزنه !
دزدی آنهم شلغم ؟ !
دزدی که نسیم را بدزدد دزد است !
دست بالای دست بسیار است . (( در جهان پیل مست بسیار است … ))
دست به دنبک هر کی بزنی صدا میده !
دست بریده قدر دست بریده را میدونه !
دست بشکند در آستین، سر بشکند درکلاه !
دست بیچاره چون بجان نرسد — چاره جز پیرهن دریدن نیست !
دست بی هنر کفچه گدئیست !
دست پشت سر نداره !
دست پیش را گرفته که پس نیفته !
دستت چربه، بمال سرت !
دستت چو نمیرسد به خانم — دریاب کنیز مطبخی را !
دستت چو نمیرسد به کوکو، خشکه پلو را فرو کو !
دست تنگی بدتر از دلتنگی است !
دست خالی برای تو سر زدن خوبه !
دست در کاسه و مشت در پیشانی !
دست، دست را میشناسه !
دست دکاندار تلخ است !
دست راست را از چپ نمیشناسه !
دستش به خر نمیرسه پالان خر را بر میدارد !
دستش به دم گاو بند شده !
دستش به عرب و عجم بند شده است !
دستش بدهنش میرسه !
دستش در کیسه خلیفه است !
دستش را به کمرش گرفته که از بیگی نیفته !
دستش شیره ایست یا دستش چسبناک است !
دستش را توی حنا گذاشت !
دست شکسته بکار میره، دل شکسته بکار نمیره !
دست شکسته وبال گردنه !
دستش نمک نداره !
دست کار دل و نمیکنه و دل کار دست و نمیکنه !
دستش کجه !
دست که به چوب بردی گربه دزده حساب کار خودشو میکنه !
دست که بسیار شد برکت کم می شود !
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل . (( پای ما لنگ است و منزل بس دراز )) (( حافظ شیرازی ))
دست ننت درد نکنه !
دست و روت را بشور منم بخور !
دست و رویش را با آب مرده شور خانه شسته است !
دستی را که حاکم ببره خون نداره یا دیه نداره !
دستی را که نمیتوان برید باید بوسید !
دستی را که از من برید، خواه سگ بخورد خواه گربه !
دشمنان در زندن با هم دوست شوند !
دشمن دانا بلندت میکند — بر زمینت میزند نادان دوست !
دشمن دانا که غم جان بود — بهتر از دوست که نادان بود . (( نظامی ))
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد . (( دانی که چه گفت زال با رستم گرد )) (( سعدی ))
دعا خانه صاحبش را میشناسد !
دعا کن (( الف )) بمیره یا دعا کن بابات بمیره !
دعوا سر لحاف ملا نصرالدین بود !
دلاکها که بیکار میشوند سر هم را میتراشند !
دل بیغم دراین عالم نباشد — اگر باشد بنی آدم نباشد .
دل سفره نیست که آدم پیش هر کس باز کنه !
دلش درو طاقچه نداره !
دلم خوشه زن بگم اگر چه کمتر از سگم !
دلو همیشه از چاه درست در نمیاد !
دماغش را بگیری جانش در میاد !
دم خروس از جیبش پیداست !
دمش را توی خمره زده است !
دندن اسب پیشکشی را نمیشمارند !
دنده را شتر شکست، تاوانش را خر داد !
دنیا پس از مرگ ما، چه دریا چه سراب !
دنیا دمش درازه !
دنیا جای آزمایش است، نه جای آسایش !
دنیا، دار مکافاته !
دنیا را آب ببره او راخواب میبره !
دنیا را هر طور بگیری میگذره !
دنیایش مثل آخرت یزیده !
دنیا محل گذره !
دو تا در را پهلوی هم میگذارند برای اینست که به درد هم برسند !
دو خروس بچه از یک مرغ پیدا میشوند، یکی ترکی میخونه یکی فارسی !
دود از کنده بلند میشه !
دود، روزنه خودشو پیدا میکنه !
دو دستماله میرقصه !
دور اول و بد مستی ؟
دور دور میرزا جلاله ، یک زن به دو شوهر حلاله !
دوری و دوستی !
دوست آنست که بگریاند. دشمن آنست که بخنداند !
دوست همه کس، دوست هیچکس نیست !
دوستی بدوستی در، جو بیار زرد آلو ببر !
دوستی دوستی از سرت میکنند پوستی ؟!
دوصد گفته چو نیم کردار نیست !
دو صد من استخوان باید که صدمن بار بردارد !
دوغ در خانه ترش است !
دوغ و دوشاب در نظرش یکیست !
دو قرت و نیمش باقیه !
دو قرص نان اگر از گندم است و گر از جو — دوتای جامه اگر کهنه است و گر از نو .
هزار مرتبه بهتر بنزد ابن یمین — زفرمملکت کیقباد و کیخسرو .
ده انگشت را خدا برابر نیافریده !
ده، برای کدخدا خوبه و برادرش !
ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند .
دهنش آستر داره !
دهنش چاک و بست نداره !
دهن مردم را نمیشود بست !
دهنه جیبش را تار عنکبوت گرفته !
دیده می بینه، دل میخواد !
دیر آمده زود میخواد بره !
دیر زائیده زود میخواد بزرگ کنه !
دیشب همه شب کمچه زدی کو حلوا ؟!
دیگ به دیگ میگه روت سیاه ، سه پایه میگه صل علی !
دیگران کاشتند ما خوردیم، ما میکاریم دیگران بخورند !
دیگ ملا نصرالدین است !
دیوار حاشا بلنده !
دیوار موش داره ، موش هم گوش داره !
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید !
__________________

” ذ ”

ذات نایافته از هستی بخش ، کی تواند که شود هستی بخش ؟! (( جامی ))
ذره ذره کاندرین ارض و سماست ، جنس خود را همچو کاه و کهرباست . ((مولوی ))
ذره ذره جمع گردد وانگهی دریا شود !

behnam5555 11-22-2013 06:42 PM

۳۰۰۰ ضرب المثل شیرین فارسی ( س-ش)

http://dl.clip2ni.com/2011/ax/8df2fe...bd7b6dd6b7.jpg

” س ”

سال به دوازده ماه ما می بینیم یکدفعه هم تو ببین !
سال به سال دریغ از پارسال !
سالها میگذاره تا شنبه به نوروز بیفته !
سالی که نکوست از بهارش پیداست !
سبوی خالی را بسبوی پر مزن !
سبوی نو آب خنک دارد !
سبیلش آویزان شد !
سبیلش را باید چرب کرد !
سپلشت آید و زن زاید و مهمان عزیزت برسد !
سخن خود تو کجا شنیدی، اونجا که حرف مردمو شنیدی !
سر بریده سخن نگوید !
سر بزرگ بلای بزرگ داره !
سر بشکنه در کلاه، دست بشکنه در آستین !
سر بی صاحب میتراشه !
سر بیگناه، پای دار میره اما بالای دار نمیره !
سر پیری و معرکه گیری !
سر تراشی را از سر کچل ما میخواد یاد بگیره !
سر حلیم روغن میرود !
سر خر باش، صاحب زر باش !
سر را با پنبه میبرد !
سر را قمی می شکنه تاوانش را کاشی میده !
سر زلف تو نباشد سر زلف دگری !
سرش از خودش نیست .
سرش به تنش زیادی میکنه !
سرش به کلاش میارزه !
سرش بوی قرمه سبزی میده !
سرش توی حسابه !
سرش توی لاک خودشه !
سرش جنگه اما دلش تنگه !
سرش را پیراهن هم نمیدونه !
سر قبری گریه کن که مرده توش باشه !
سر قبرم کثافت نکن از فاتحه خواندنت گذشتم !
سر کچل را سنگی و دیوانه را دنگی !
سر کچل و عرقچین !
سرکه مفت از عسل شیرین تره !
سرکه نقد بهتر از حلوای نسیه است !
سرکه نه در راه عزیزان بود — بار گرانیست کشیدن بدوش ! (( سعدی ))
سر گاو توی خمره گیر کرده !
سر گنجشکی خورده !
سر گنده زیر لحافه !
سرم را میشکنه نخودچی جیبم میکنه !
سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی — که ما هم در دیار خود سری داریم و سامانی .
سرنا را از سر گشادش میزنه !
سرناچی کم بود یکی هم از غوغه اومد !
سری را مه درد نیمکند دستمال مبند !
سری که عشق ندارد کدوی بی بار است . (( لبی که خنده ندارد شکاف دیوار است … ))
سری که عشق ندارد کدوی بی بار است . (( لبی که خنده ندارد شکاف دیوار است … ))
سزای گرانفروش نخریدنه !
سسک هفت تا بچه میآره یکیش بلبله !
سفره بی نان جله، کوزه بی آب گله !
سفره نیفتاده ( نینداخته ) بوی مشک میده !
سفره نیفتاده یک عیب داره ! سفره افتاده هزار عیب !
سفید سفید صد تومن، سرخ و سفید سیصد تومن، حالا که رسید به سبزه هر چی بگی میارزه !
سقش سیاه است !
سگ بادمش زیر پاشو جارو میکنه !
سگ باش، کوچک خونه نباش !
سگ پاچه صاحبش را نمیگیره !
سگ، پدر نداشت سراغ حاج عموشو میگرفت !
سگ چیه که پشمش باشه !
سگ درحضور به از برادر دور !
سگ در خانه صاحبش شیره !
سگ داد و سگ توله گرفت !
سگ دستش نمیشه داد که اخته کنه !
سگ را که چاق کنند هار میشه !
سگ زرد برادر شغاله !
سگست آنکه با سگ رود در جوال !
سگ سفید ضرر پنبه فروشه !
سگ سیر دنبال کسی نمیره !
سگش بهتر از خودشه !
سگ که چاق سد گوشتش خوراکی نمیشه !
سگ گر و قلاده زر ؟!
سگ ماده در لانه، شیر است !
سگ نازی آباده، نه خودی میشناسه نه غریبه !
سگ نمک شناس به از آدم ناسپاس !
سگی به بامی جسته گردش به ما نشسه !
سگی که برای خودش پشم نمیکند برای دیگران کشک نخواهد کرد !
سگی که پارس کنه ، نمیگیره !
سلام روستائی بی طمع نیست !
سنده را انبر دم دماغش نمیشه برد !
سنگ به در بسته میخوره !
سنگ بزرگ علامت نزدنه !
سنگ بنداز بغلت واشه !
سنگ خاله قورباغه را گرو میکشه !
سنگ کوچک سر بزرگ را میشکنه !
سنگ مفت، گنجشک مفت !
سنگی را که نتوان برداشت باید بوسد و گذاشت !
سواره از پیاده خبر نداره، سیر از گرسنه !
سودا، به رضا، خویشی بخوشی .
سودا چنان خوشست که یکجا کند کسی ! (( دنیا و آخرت به نگاهی فروختیم )) (( قصاب کاشانی ))
سودا گر پنیر از شیشه میخوره !
سودای نقد بوی مشک میده !
سوراخ دعا را گم کرده !
سوزن، همه را میپوشونه اما خودش لخته !
سوسکه از دیوار بالا میرفت مادرش میگفت : قربون دست و پای بلوریت !
سهره ( سیره ) رنگ کرده را جای بلبل میفروشه !
سیب سرخ برای دست چلاق خوبه ؟!
سیب مرا خوردی تا قیامت ابریشم پس بده !
سیبی که بالا میره تا پائین بیاد هزار چرخ میخوره !
سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد ! (( تعلیم معلم بکسی ننگ ندارد ))
سیلی نقد به از حلوای نسیه !
__________________

” ش ”


شاگرد اتو گرم، سرد میارم حرفه، گرم میارم حرفه !
شاه خانم میزاد، ماه خانم درد میکشه !
شاه می بخشه شیخ علیخان نمی بخشه !
شاهنامه آخرش خوشه !
شب دراز است و قلندر بیکار !
شب سمور گذشت و لب تنور گذشت !
شب عید است و یار از من چغندر پخته میخواهد — گمانش میرسد من گنج قارون زیر سر دارم !
شبهای چهارشنبه هم غش میکنه !
شپش توی جیبش سه قاب بازی میکنه !
شپش توی جیبش منیژه خانومه !
شتر اگر مرده هم باشد پوستش بار خره !
شتر بزرگه زحمتش هم بزرگه !
شتر پیر شد و شاشیدن نیاموخت !
شتر خوابیده شم بلندتر از خر ایستاده است !
شتر در خواب بیند پنبه دانه — گهی لف لف خورد گه دانه دانه !
شتر دیدی ندیدی ؟!
شتر را چه به علاقه بندی ؟
شتر را گفتند : چرا شاشت از پسه ؟ گفت : چه چیزم مثل همه کسه !
شتر را گفتند : چرا گردنت کجه ؟ گفت : کجام راسته !
شتر را گفتند : چکاره ای ؟ گفت : علاقه بندم . گفتند : از دست و پنجه نرم و نازکت پیداست !
شتر را گم کرده پی افسارش میگرده !
شتر سواری دولا دولا نمیشه !
شتر که نواله میخواد گردن دراز میکنه !
شتر کجاش خوبه که لبش بده ؟!
شتر گاو پلنگ !
شتر مرد و حاجی خلاص !
شتر مرغ را گفتند : بار بردار . گفت : من مرغم . گفتند : پرواز کن . گفت : من شترم !
شترها را نعل میکردند، کک هم پایش را بلند کرد !
شراب مفت را قاضی هم میخوره !
شریک اگر خوب بود خدا هم شریک میگرفت !
شریک دزد و رفیق قافله !
شست پات توی چشمت نره !
شش ماهه به دنیا اومده !
شعر چرا میگی که توی قافیه اش بمونی ؟!
شغال، پوزش بانگور نمیرسه میگه ترشه !
شغال ترسو انگور خوب نمیخوره !
شغال که از باغ قهر کنه منفعت باغبونه !
شغالی که مرغ میگیره بیخ گوشش زرده !
شکمت گوشت نو بالا آورده !
شکم گشنه، گوز فندقی !
شلوار نداره، بند شلوارش را می بنده !
شمر جلودارش نمیشه !
شنا بلد نیست زیر آبکی هم میره !
شنا بلد نیست زیر آبکی هم میره !
شنونده باید عاقل باشه !
شنیدی که زن آبستن گل میخوره اما نمیدونی چه گلی !
شوهر کردم وسمه کنم نه وصله کنم !
شوهر برود کاروانسرا، نونش بیاد حرمسرا !
شوهرم شغال باشد، نونم در تغار باشد !
شیر بی یال و اشکم که دید — اینچنین شیری خدا هم نافرید . (( مولوی ))



behnam5555 11-22-2013 06:47 PM

۳۰۰۰ ضرب المثل شیرین فارسی ( ص-ض-ر-ز)

http://dl.clip2ni.com/2011/ax/8df2fe...bd7b6dd6b7.jpg

” ص

صابونش به جامه ما خورده !
صبر کوتاه خدا سی ساله !
صداش صبح در میاد !
صد پتک زرگر، یک پتک آهنگر !
صد تا گنجشک با زاق و زوقش نیم منه !
صد تا چاقو بسازه، یکیش دسته نداره !
صد تومن میدم که بچه ام یکشب بیرون نخوابه وقتی خوابید ، چه یکشب چه هزار شب !
صد رحمت به کفن دزد اولی !
صد سال گدائی میکنه هنوز شب جمعه را نمیدونه !
صد سر را کلاه است و صد کور را عصا !
صد من پرقو یکمشت نیست !
صد من گوشت شکار به یک چس تازی نمیارزه !
صد موش را یک گربه کافیه !
صفراش به یک لیمو می شکنه !
صنار جیگرک سفره قلمگار نمی خواد !
صنار میگیرم سگ اخته میکنم، یه عباسی میدم غسل میکنم !
__________________

” ض ”

ضرب خورده جراحه !
ضرر را از هر جا جلوشو بگیری منفعته !
ضامن روزی بود روزی رسان !
ضرر بموقع بهتر از منفعت بیموقعه !
ضرر کار کن، کار نکردنه !

” ر ”

راستی هیبت اللهی یا میخواهی منو بترسونی ؟!
راه دزد زده تا چهل روز امنه !
راه دویده، کفش دریده !
رحمت بکفن دزد اولی !
رخت دو جاری را در یک طشت نمیشه شست !
رستم است و یکدست اسلحه !
رستم در حمام است !
رستم صولت و افندی پیزی !
رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت . (( نریخت درد می و محتسبز دیر گذشت … )) (( آصفی هروی ))
رطب خورده کی منع رطب چون کند !
رفت زیر ابروش را برداره چشمش را هم کور کرد !
رفت به نان برسه بجان رسید !
رفتم ثواب کنم کباب شدم !
رفتم خونه خاله دلم واشه ، خاله خسبید دلم پوسید !
رفتم شهر کورها ، دیدم همه کور، منهم کور !
رقاصه نمیتونست برقصه میگفت زمین کجه !
رند را بند و قحبه را پند سود نکند !
رنگم ببین و حالمو نپرس !
روبرو خاله و پشت سر چاله !
روده بزرگه روده کوچیکه رو خورد !
روز از نو، روزی از نو !
روز گار آئینه را محتاج خاکستر کند !
روزگار است اینکه گه عزت دهد و گه خوار دارد — چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد .(( قائم مقام فراهانی ))
روزه خوردنشو دیدم، ولی نماز کردنش را ندیده ام !
روزی به قدمه !
روزی گریه دست زن شلخته است !
روضه خوان پشمه چال است !
روغن چراغ ریخته وقف امامزاده !
روغن روی روغن میره ، بلغور، خشک میمونه !
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز — تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی . (( عبید زاکانی ))
روی گدا سیاهه ولی کیسه اش پره !
ریسمان سوخت و کجیش بیرون نرفت !
ریش و قیچی هر دو در دست شماست !
__________________

” ز ”

ز آب خرد، ماهی خرد خیزد ، نهنگ آن به که از دریا گریزد !
زاغم زد و زو غم زد ، پس مانده کلاغ کورم زد !
زبان بریده بکنجی نشسته صم بکم — به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم . (( سعدی ))
زبان خر را خلج میدونه !
زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد !
زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد — بهوش باش که سر در سر زبان نکنی .
زبان گوشت است بهر طرف که بچرخانی میچرخه !
زخم زبان از زخم شمشیر بدتره !
زدی ضربتی ضربتی نوش کن !
زرد آلو را میخورند برای هسته اش !
زرنگی زیاد فقر میآره !
زرنگی زیاد مایه جوانمرگیست !
ز عشق تا بصبوری هزار فرسنگ است ! (( دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است ؟ )) (( سعدی ))
زعفران که زیاد شد بخورد خر میدهند !
زکوة تخم مرغ یک دانه پنبه دونه است !
زمانه ایست که هر کس بخود گرفتار است ! (( تو هم در آینه حیران حسن خویشی … )) (( آصفی هروی ))
زمانه با تو نسازد، تو با زمانه بساز!
زمستان رفت و رو سیاهی به زغال موند !
زن آبستن گل میخوره اما گل داغستان !
زن ازغازه سرخ رو شود و مرد از غزا !
زن بد را اگر در شیشه هم بکنند کار خودشو میکنه !
زن بلاست ، اما الهی هیچ خانه ای بی بلا نباشه !
زن بیوه را میوه اش میخواهند !
زن تا نزائیده دلبره، وقتیکه زائید مادره !
زن جوان را تیری به پهلو نشیند به که پیری !
زن راضی، مرد راضی، گور پدر قاضی !
زن سلیطه سگ بی قلاده است !
زن که رسید به بیست، باید بحالش گریست !
زنگوله پای تابوت !
زن نجیب گرفتن آسونه، ولی نگهداریش مشکله !
زن و شوهر جنگ کنند، ابلهان باور کنند !
زنی که جهاز نداره، اینهمه ناز نداره !
زورش بخر نمیرسه پالون خر را بر میداره !
زور داری، حرفت پیشه !
زور دار پول نمیخواد، بی زور هم پول نمیخواد !
زهر طرف که کشته شود اسلام است !
زیر اندزش زمین است و رواندازش آسمون !
زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن !
زیر دمش سست است !
زیر دیگ اتش است و زیر آدم آدم !
زیر سرش بلنده !
زیر شالش قرصه !
زیر کاسه نیم کاسه ایست .
زیره به کرمان میبره !


behnam5555 11-22-2013 06:51 PM

۳۰۰۰ ضرب المثل شیرین فارسی ( ط-ظ-ع-غ-ف)

http://dl.clip2ni.com/2011/ax/8df2fe...bd7b6dd6b7.jpg


” ط ”

طاس اگر نیک نشیند همه کس نراد است !
طالع اگر اری برو دمر بخواب !
طاووس را به نقش و نگاری که هست خلق — تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش !(( سعدی ))
طبل تو خالیست !
طبیب بیمروت، خلق را رنجور میخواهد !
طشت طلا رو سرت بگیر و برو !
طعمه هر مرغکی انجیر نیست !
طمع آرد بمردان رنگ زردی !
طمع پیشه را رنگ و رو زرده !
طمع را نباید که چندان کنی — که صاحب کرم را پشیمان کنی !
طمع زیاد مایه جونم مرگی ( جوانمرگی ) است !
طمعش از کرم مرتضی علی بیشتره !
__________________

” ظ ”

ظالم پای دیوار خودشو میکنه !
ظالم دست کوتاه !
ظالم همیشه خانه خرابه !
ظاهرش چون گور کافر پر حلل — باطنش قهر خدا عزوجل !
__________________

” ع ”


عاشقان را همه گر آب برد — خوبرویان همه را خواب برد . (( ایرج میرزا ))
عاشق بی پول باید شبدر بچینه !
عاشقم پول ندارم کوزه بده آب بیارم !
عاشقی پیداست از زاری دل — نیست بیماری چو بیماری دل . (( مولوی ))
عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد ! (( حافظ ))
عاشقی کار سری نیست که بر بالین است ! (( سعدی ))
عاقبت جوینده بابنده بود ! (( مولوی))
عاقبت گرگ زاده گرگ شود — گر چه باآدمی بزرگ شود . (( سعدی ))
عاقل بکنار آب تا پل میجست — دیوانه پا برهنه از آب گذشت !
عاقل گوشت میخوره، بی عقل بادمجان !
عالم بی عمل، زنبور بی عسله !
عالم شدن چه آسون آدم شدن چه مشکل !
عالم ناپرهیزکار، کوریست مشعله دار !
عبادت بجز خدمت خلق نیست — به تسبیح و سجاده و دلق نیست ! (( سعدی ))
عجب کشگی سابیدیم که همش دوغ پتی بود !
عجله، کار شیطونه !
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد !
عذر بدر از گناه !
عروس بی جهاز، روزه بی نماز، دعای بی نیاز، قرمه بی پیاز !
عروس تعریفی عاقبت شلخته در آمد !
عروس که بما رسید شب کوتاه شد !
عروس مردنی را گردن مادر شوهر نگذارید !
عروس میاد وسمه بکشه نه وصله بکنه !
عروس نمیتونست برقصه میگفت : زمین کجه !
عروس را که مادرش تعریف کنه برای آقا دائیش خوبه !
عروس که مادر شوهر نداره اهل محل مادر شوهرشند !
عزیز کرده خدا را نمیشه ذلیل کرد !
عزیز پدر و مادر !
عسس بیا منو بگیر !
عسل در باغ هست و غوره هم هست !
عسل نیستی که انگشتت بزنند !
عشق پیری گر بجنبد سر به رسوائی زند !
عقد پسر عمو و دختر عمو را در آسمان بسته اند !
عقلش پاره سنگ بر میداره !
عقل که نیست جون در عذابه !
عقل مردم به چشمشونه !
عقل و گهش قاطی شده !
علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد . (( … دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست )) (( سعدی ))
علاج بکن کز دلم خون نیاید . (( سرشک از رخم پاک کردن چه حاصل … )) (( میر والهی))
علف بدهان بزی باید شیرین بیاد !
عیدت را اینجا کردی نوروزت را برو جای دیگه !
__________________

” غ ”

غاز میچرونه !
غربال را جلوی کولی گرفت و گفت : منو چطور می بینی ؟ گفت : هر طور که تو منو میبینی !
غلام به مال خواجه نازد و خواجه به هر دو !
غلیان بکشیم یا خجالت ! (( مائیم میان این دو حالت … ))
غم مرگ برادر را برادر مرده میداند !
غوره نشده مویز شده است !
__________________

” ف ”

فردا که برمن و تو وزد باد مهرگان — آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست ؟ (( ناصر خسرو))
فرزند بی ادب مثل انگشت ششمه، اگر ببری درد داره ، اگر هم نبری زشته !
فرزند عزیز نور دیده — از دبه کسی ضرر ندیده !
فرزند کسی نمیکند فرزندی — گر طوق طلا به گردنش بر بندی !
فرزند عزیز دردونه، یا دنگه یا دیوونه !
فرشش زمینه، لحافش آسمون !
فرش، فرش قالی، ظرف، ظرف مس، دین، دین محمد !
فضول را بجهنم بردند گفت : هیزمش تره !
فقیر، در جهنم نشسته است !
فکر نان کن که خربزه آبه !
فلفل نبین چه ریزه بشک


ادامه دارد...

منبع:از همه نوع برای شما

behnam5555 11-22-2013 07:00 PM

زندگینامه احمد شاملو (شاعر)
 

زندگینامه احمد شاملو (شاعر)

شاعر عشق و حماسه و آزادی
«آه اگر آزادی سرودی میخواند /كوچك / همچون كجادیواری فرو ریخته بر جای نمیماند / سالیان بسیار نمیبایست / دریافتن را/كه هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی است / كه حضور انسان / آبادانی است»
احمد شاملو در تاریخ فرهنگ و ادبیات معاصرایران پدیده ای استثنایی، تاثیرگذار و ماندگار است. برای رمزگشایی راز اینماندگاری مطالعه زندگی و شعرهایش و دوره ای كه در آن زیسته است از اهمیتویژه ای برخوردار است. شعر شورانگیز شاملو چكیده تاریخ نانوشته معاصر اینسرزمین است. او زندگی پرفراز و نشیب و پرتلاطمی را پیموده است. كوچ پیاپیپدرش ـ كه نظامی بود ـ به همراه خانواده اش از این شهر به آن شهر برایكودكی شاملو زندگی آرامی نبود و شادی و نشاطی كودكانه در برنداشت. زندگیاش از همان آغاز سراسر رنج و تنهایی بود.
«در شب سنگین برفی بی امان / بدین رباط فرود آمدم
هم از نخست پیرانه خسته»
پس از دوران كودكی كه تماما به دربه دری گذشت، بعدهادر رویارویی با جامعه نیز آسایشی ندید و از فقر، بی عدالتی، سفاهت ونامردمیها آسیبهای فراوان دید. او در نوجوانی با گرایشی وطن پرستانه ونفرت از اشغالگران متفقین، به آلمانیهای نازی كه شعار برتری نژاد آریاییسر میدادند، روی میآورد. به خاطر همین علاقه، سال سوم دبیرستان ایرانشهرتهران را رها میكند و به شوق یادگیری زبان آلمانی، در كلاس اول دبیرستانصنعتی كه استادان آلمانی داشت ثبت نام میكند. در سال 1323 به خاطراعتقادات وطن پرستی افراطی و طرفداری از آلمان، متفقان او را دستگیر و بهزندان شورویها در رشت منتقل میكنند. این ماجرا را از خودش بشنویم:

«...موقعی كه رضاخان را بردند من بچه ای بودم زیر 16سال. بدون هیچ درك و شعوری. فقط یك چیز توی ذهن من فرو رفته بود كه روس وانگلیس مانع پرواز كردن این ملت بدبخت هستند و وقتی كه آلمان با روس وانگلیس در حال جنگ است و ما تبلیغات اینها را میشنویم، یك بچه 16 - 15ساله كه هیچ نوع سابقه تفكر سیاسی ـ اجتماعی ندارد میگوید من طرفدارآلمانم چون دارد دشمن مرا میكوبد. من با این ذهنیت و با این سادگی وارد یكجریان ضد متفقین شدم كه كارم به زندان كشید و توی زندان بسیار چیزها یادگرفتم و بسیار آدمها دیدم. و من دیدم این آدمها كه نام و آوازه شان مثلطبل تو كله میپیچید چقدر حقیرند. سر یك تكه نان كه این از توی بشقاب آنبرمیداشت دعواشان میشد، خب، خود این برخورد برای من یك دانشگاه بود، كهاین آدمهای سیاسی و ژنرالها و سرلشكرها و آدمهایی در پایه وزارت، چهآدمهای واقعا بی معنی و خالی و پوچی هستند. این خودش درس كوچكی نبود...«در سال 1324، دموكراتها در ارومیه، در موقعیتی سرگرد حیدر شاملو رابه اتفاق پسرش احمد میگیرند و مقابل جوخه اعدام قرار میدهند. پیش از فرمانآتش، فرمانده لحظه ای دچار تردید میشود و مصلحت میبیند با بالادستیهامشورت كند. دو ساعت پدر و پسر در مقابل جوخه آماده، منتظر میمانند. احمدشاملو با نقل این خاطره تاكید میكند: »تكلیف من در این دو ساعت با مرگ وزندگی روشن شد. پس از آن هیچ گاه از مرگ نهراسیدم، مرگ تن برایم بی اعتبارشده بود...« در زندگی شاملو سه نفر بیشترین تاثیر را روی او داشته اند: نیمایوشیج و فریدون رهنما در تغییر مسیر زندگی شعری اش و مرتضی كیوان در تغییر دیدگاههای اجتماعی و سیاسیاش. سال 1325 به طور اتفاقی با نام نیما آشنا میشود و با خواندن بخشی از شعر «ناقوس»اولین ضربه بیداركننده بر ذهن او جرقه میزند. اما این بیداری برای او كافینبود. جست وجو را آغاز میكند و به یاری زبان فرانسه در ماهنامه فرانسوی «شعر» در نخستین نظر به شعری از «لوركا»برمیخورد و شگفتی اش را برمیانگیزد. دومین ضربه را فریدون رهنما بر اووارد میكند و به یاری او ـ كه با كوله باری از آشنایی عمیق با شعر و فرهنگغرب و شرق از پاریس برگشته بود ـ به كتاب و شعر و موسیقی دست پیدا میكند.در سال 1326 در سن 22 سالگی با آموزگار جوانی به نام اشرف الملوك اسلامیه ازدواج میكند و از او صاحب چهار فرزند به نامهای: سیاوش، سیروس، سامان و ساقیمیشود. در همان سال اولین مجموعه شعرش به نام »آهنگهای فراموش شده« منتشرمیشود. اما شاملو این مجموعه را در شمار آثار خود نمیداند و در دیباچهكتاب مینویسد: «... قطعاتی كه در این كتاب جمع آوری شده است، نوشتههاییاست كه در حقیقت میبایستی سوزانده شده باشد... ای خواننده تو با خواندناین كتاب چیز تازه ای نمیخوانی و لذت نایافته ای نمیبری، و من از اینكهوقت تو را بدین گونه ضایع میكنم چه بگویم كه چقدر متاسفم...« شاملو درهمین كتاب كه آن را به حساب كارهایش نمیآورد، دشمن پلیدیها و عاشقنیكیهاست و شوربختیهای انسانهای پیرامونش را میبیند. درد و غمی كه در اینآهنگها هست، از همان هنگام، تولد شاعری بزرگ و مردمی را نوید میدهد. درسال 1330 شعر بلند 23 و سپس مجموعه شعر «قطعنامه» را منتشر میكند. شعر 23 منظومه ای بلند است كه به مناسبت به خاك و خون افتادن مردم در 23 تیر 1330 سروده شده است.
«قلبت را چون گوشی آماده كن / تا من سرودم را بخوانم: / سرود جگرهای نارنج را كه چلیده شد / در هوای مرطوب زندان...»

مجموعه «قطعنامه» همانگونه كه از اسمش پیداست بیانیهانتقاد از خود است. انتقاد از دوران نوجوانی كه در دفاع از هیتلر به زندانمتفقین افتاده بود و هم انتقاد از سرودن اشعاری سست و احساساتی به نام«آهنگهای فراموش شده». احمد شاملو در اواخر سال 1332 به خاطر انتشار مجله «آتشبار»به مدیریت ابوالقاسم انجوی شیرازی، كه مجله ای ضدسلطنتی بود به استنادماده پنج حكومت نظامی بازداشت میشود و مدت 13 یا 14 ماه بدون اعلام اتهامدر زندان موقت شهربانی و زندان قصر میماند. شاملو در زندان موقت وارطان سالاخانیانرا میبیند كه بر اثر شكنجه آثار كندن پوست روی صورتش بود. وارطان مبارزیارمنی بود كه در بازجوییها از احدی اسم نبرد و زیر شكنجه كشته شد. شاملوتحت تاثیر این مقاومت شعر معروف و حماسی «مرگ نازلی» را میسراید. این شعر ابتدا «مرگ وارطان»نام داشته كه برای گریز از سانسور، به «مرگ نازلی» تبدیل میشود. این شعردیالكتیك مرگ و زندگی است. شاعر جدال درونی این مبارز را در انتخابات مرگو زندگی در دیالوگی زیبا و حماسی به تصویر میكشد:«نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شكفت. / در خانه، زیر پنجره گل داد یاسپیر. / دست از گمان بردار! / با مرگ نحس پنجه میفكن! / بودن به از نبودشدن، خاصه در بهار...» در سال 1332 مجموعه «آهنها و احساس» به دست پلیس در چاپخانه سوزانده میشود. شاملو با چاپ كتابهای: «23»، «قطعنامه» و «آهنها و احساس»،با تعهدی جوشان وارد مبارزه ای بیامان میشود. شعرهای این دوره، در ستایشانسان به خصوص انسان نخبه و ستیز و عصیان بر ضد ابتذال و كهنه گرایی است.در سال 1336 پس از 10 سال زندگی مشترك با اشرف اسلامیه، از او جدا میشود.پس از آن جدایی، ماهها در اندوه ویران شدن خانواده و جدایی از زن وفرزندان و مایوس از تمام پیرامونیان و در بدترین ماههای زندگی خود، باطوسی حائری كه دكترای زبان و ادبیات فرانسه است آشنا میشود و با او ازدواجمیكند. همسر دوم، اعتمادی دوباره را به او بازمیگرداند و شاعر با صمیمیتیكه با خود و دیگران دارد، دستی را كه با محبت به سویش دراز میشود بهگرمیمیفشارد و چون تشنه عشق و محبت است تمام احساسش را نثار عشق تازهمیكند. شعر «ماهی» و «باغ آیینه» كه از بهترین شعرهای عاشقانه اوست، در این حال و هوای تازه سروده شده است. در همین سال مجموعه شعر «هوای تازه»را منتشر میكند. این كتاب دومین مجموعه منتشر شده شعرهای احمد شاملو پس از«قطعنامه» است. انتشار «هوای تازه» یكی از اتفاقات مهم ادبی آن سالها ومهم ترین و راهگشاترین كتاب شعر نو در دهه 30 و بعد از آن بود. انتشار اینكتاب نام احمد شاملو را به عنوان بانی شعر سپید تثبیت كرد. انتشار«هوای تازه» نقطه عطفی در زندگی شاعر است. این كتاب حاصل تجربههای شاملواز شعر نو نیمایی است. در این دوره شاملو آتشی ترین مدافع شعر نیمایی استو تا سال 1339 كه سال انتشار مجموعه «باغ آیینه» است، اشعارش بیشتر درقالب نیمایی است ولی از سال 1340 به بعد بیشتر در قالب سپید شعر میگوید وكمتر توجهی به شعر نیمایی دارد تا حدی كه كم كم آن را كنار میگذارد. زمینهاصلی شعرهای شاملو در «هوای تازه» عواطف ناشی از تاثرات اجتماعی است. محوراصلی تمام این عواطف، اجتماع و مردم است. كمتر شعری در این دوره از اووجود دارد كه اثری از دردهای مردم در آن نباشد. شاعر در بطن اجتماع است ونسبت به دردها و بی عدالتیهای مسلط بر جامعه بیتفاوت نیست. از زبان خودشبشنویم: »... از دیرباز سراسر زندگی من در نگرانی و دلهره خلاصه میشود.مشاهده تنگدستی و بی عدالتی، در همه عمر بختك رویاهایی بوده اند كه دربیداری بر من گذشته است. جز این هیچ ندارم كه بگویم. عدالت دغدغه همیشگیمن بوده است...« شاملو در سال 1337 با تجربههای فراوانی كه در نتیجه سالهاكار مداوم در مطبوعات اندوخته، به صورت مستقل دست به انتشار مجله ای هفتگیبه نام »آشنا« میزند. صاحب امتیاز این مجله همسرش دكتر طوسی حائری است.شاملو در این مجله از گفتن حقیقتی كه به آن باور دارد به خاطر مصلحت گراییو عافیت اندیشی، بازنمیایستد. تندترین حملهها را به سنتگرایان میكند وسختترین انتقادها را نسبت به كار خود در مجله اش بازتاب میدهد. «آشنا»پایگاهی است دموكراتیك برای انواع سلیقههایی كه به نوآوری متعهدند و باتكرار و ابتذال مخالف. این مجله پس از 17 شماره به علت بیماری سردبیرتعطیل میشود. در سال 1340 سردبیری «كتاب هفته» را میپذیرد (24شماره اول). بسیاری از مقالات و قصههایی كه در «كتاب هفته» چاپ شدهبازنویسی شاملو است. پركارترین دوره فعالیت روزنامه نگاری شاملو، «كتابهفته» است. در همین سال شاملو از همسر دومش جدا میشود. طوسی روشنفكری ازخانواده ای مرفه بود و غافل از غم نان. اما عشق شاملو تنها عشق فردی نبود.غم انسانهای دیگر را در دل داشت و از آغاز نوجوانی به مردم عشق میورزید ودردهایشان را با ظرافتی شاعرانه احساس میكرد و میسرود. سركوب مبارزان وروشنفكران و شكستهای پی در پی و وقایع تلخ اجتماعی و فقر و تنگدستی،وضعیتی به شدت نومیدانه برای بسیاری از هنرمندان و نویسندگان پیش میآورد وحتی شاملو نیز كه شاعر صبح و امید است از این آسیب بی نصیب نمیماند. اینسرگشتگی وجود او را به بیگانگی میكشاند. بیگانگی از زندگی، از خود و ازهمه چیز. شاملو در اوج سرگشتگی و یاس و بی پناهی و به هنگامیكه دیگر هیچامیدی به رهایی نداشت، آیدا در زندگیاش ظهور میكند و به زندگی یخ زده اشجانی تازه میبخشد: «جستن اش را پا نفرسودم: / به هنگامهی كه رشته دار من از هم گسست / چنان چون فرمان بخششی فرود آمد. / هم در آن هنگام / كه زمین را دیگر / بر رهایی من امیدی نبود».
آیدا، زنی كه تمام جوانی و هستی اش را به شاعر بخشید، به او دل بست و به فردا امیدوارش كرد. شاملو درباره آیدا میگوید:«... آیدا برای من یك انسان نمونه است. وجود او برای من دستاویز بسیاریشعر بود كه به نام او یا به انگیزه او نوشتم. هیچ كدام از این شعرهاعاشقانه صرف نیست. بیشترشان اتفاقا بیش از آنكه شعر عاشقانه باشند، شعراجتماعی هستند... آیدا روح مرا از یك یاس و نومیدی وحشت بار نجات داده، باوجود خودش، با مواظبتهای خودش. من روحی از دست رفته بودم. من از هر نظر بهاو بسیار مدیونم... آیدا برای من بهانه زندگی كردن و انسانی بودن است. اوتمثیل همه مردمیاست كه من دوست شان دارم. همانها كه با محبت خود مرا نوازشمیكنند. پس آیدا یك بهانه است. او اشارتی به من و جامعه من است...»
احمد شاملو در سال 1339 مجموعه «باغ آیینه» و در سال 1343 مجموعه شعرهای «آیدا در آیینه» و «لحظه ها و همیشه»و در سال 1344 مجموعه »آیدا: درخت و خنجر و خاطره« را منتشر میكند. شاملودر این مجموعه ها زیباترین عاشقانهها را سروده است. در اینگونه شعرها، شاعربا خویشتن خویش صمیمیاست و همین صمیمیت و خلوص است كه سخن او را به اوجكمال میرساند. شعرهای عاشقانه شاملو در شمار زیباترین شعرهای عاشقانه درزبان و ادبیات فارسی است. احمد شاملو آفرینشگر زنده ترین، زیباترین وشاداب ترین عاشقانههای معاصر است و در كنار شعرهای سیاسی و اجتماعی اش،تصویر بی مانندی از دغدغههای انسانی معاصر به نمایش میگذارد. در این شعرهادر اوج عاشقانه بودن واقعیتهای تلخ اجتماعی نیز به تصویر كشیده میشود.اودر سال 1346 سردبیری بخش ادبی و فرهنگی مجله »خوشه« را به عهده میگیرد. با»خوشه« دور تازه و شكوهمندی در كار مطبوعاتی شاملو آغاز میگردد. »خوشه«حدود دو سال از خرداد 1346 تا اسفند 1347 منتشر میشود و طیف وسیعی ازفرزانگان فرهنگی و روشنفكران سیاسی را به خود جلب میكند. شاملو در گرماگرمپرشور عملكردهایش در «خوشه»، «شبهای شعر خوشه» را در شهریور 1347با شكوه هرچه تمام تر برگزار میكند. «شبهای شعر خوشه» به مدت یك هفته درباشگاه شهرداری تهران واقع در خیابان خانقاه برگزار شد. یك رویداد عظیمفرهنگی كه هرگز جز در «ده شب» در تاریخ برگزاری شبهای شعر این مملكت دیگر تكرار نشد. در سال 1345 مجموعه شعر «ققنوس در باران» و در سال 1348 شعرهای «مرثیههای خاك» رامنتشر میكند. شعرهای این مجموعه بیشتر حالت تمثیل و كنایه دارد و حسبالحال غمناكی است از زندگی اندوهبار شاعر در »ققنوس در باران« عشق و مرگپابه پای هم پیش میروند و در »مرثیههای خاك« با چهره ای متفكر و اندیشمندروبه روییم كه با دیدی عمیق به «خود» و «جهان» مینگرد و به راز حیات و مرگمیاندیشد. او مجموعه شعر كم حجم
«شكفتن در مه» را در سال 1349 منتشر میكند. شعر معروف «نامه»كه در زندان سروده شده است تاریخ 1333 را در پای آن دارد. شاملو این شعررا كه در قالب قصیده و در 37 بیت است در سن 29 سالگی و در پاسخ به پدرش كهاز او خواسته اعترافنامه ای بنویسد و خود را از زندان برهاند سروده است.دهه 50 متاثر از جنبش مسلحانه، سالهای تسلط شعر چریكی و شعر جنگل بر شعرایران است. در این دوره كمتر شاعر و هنرمندی را رهایی از این موقعیت ممكنمیشود. شاعر یا خود جزئی از مبارزه است، یا ستایشگر آن است. شاملو نیز درسال 1352 تحت تاثیر این شرایط، درخشان ترین، شورانگیزترین و عمیق تریناشعار خود را در ستایش از جوانان جان بر كف، در كتاب «ابراهیم در آتش» منتشر میكند. شاملو در این مجموعه و مجموعه های: «دشنه در دیس» و «ترانههای كوچك غربت»شكوه و استواری زبان دیروز و طراوت و تازگی زبان امروز را در خود جمع داردو به لحاظ پختگی زبان و ساختار استوار شعر، از زیباترین و موسیقایی ترینمجموعههای شعر است. اشعار این مجموعه اگرچه بیشتر حماسی و در ستایشقهرمانان است، اما عشق نیز در آن جایگاه ویژه ای دارد. مجموعه شعر «دشنهدر دیس» كه در سال 1356 منتشر میشود در خط و جهت «ابراهیم در آتش» است كهدر آن عجبیت و طنز به اوج خود میرسد. شاعر در برابر عظمت ایثار، شرمسارانهمیگوید: «آه، از كه سخن میگویم؟ / ما بی چرا زنده گانیم / آنان به چرارمرگ خود آگاهانند.» در سال 1359 مجموعه شعر «ترانههای كوچك غربت»منتشر میشود، شعرهای این مجموعه، كه دور از وطن سروده شده اند، حكایتهجرانیها و غم غربت است. شاملو اگرچه جهانی فكر میكند، اما دل از وطننمیكند و هرگاه كه به اجبار به جلای وطن تن داده است ـ چه آن هنگام كهبرای درمان و چه آن موقع كه مجبور به هجرت سیاسی میشود ـ قرار و آرامندارد و غرب برایش جز غربت نبوده است: «... چه هنگام میزیسته ام، / كدام بالیدن و كاستن را / من / كه آسمان خودم / چتر سرم نیست؟» ازسال 1362 تا 1372 به مدت 10 سال چاپ آثارش متوقف میشود. از سال 1372 بهبعد آثار شاملو اجازه انتشار میگیرد. در شهریور 1367 به دعوت كنگره بینالمللی به آلمان سفر میكند و در كنگره اینترلیت 2 تحت عنوان: «جهان سوم: جهان ما» در ارلانگن آلمان شركت میكند و با عنوان: «من درد مشتركم، مرا فریاد كن» سخنرانی میكند. در سال 1369 در هشتمین كنفرانس پژوهش و تحلیل تاریخ ایران با عنوان: «روند روشنفكری در قرن بیستم ایران» در دانشگاه بركلی آمریكا سخنرانی میكند. شاملو در این سخنرانی به نام: «نگرانیهای من»از مسائل گوناگون و تقریبا از همه چیز پیرامون تاریخ و فرهنگ ایران بیپرده سخن گفت و پس از این سخنرانی گروههای بسیاری از طیفهای مختلف و بعضامتضاد را بر ضد خود شوراند. محور مخالفت مخالفان تنها بخشی از سخنان اوبود. اشاره شاملو به فردوسی و شاهنامه پیراهن عثمان شد تا هرچه آوار ازناسزا بر سر شاعر فرود آرند. مضمون اصلی سخنان شاملو، تحریف تاریخ ایران،تعصب نورزیدن به باورها و آیینها و برخورد با بتها و تابوها بود. اما برایاین حرفهای درست، به حاشیهها و مثالهای نادرست روی آورد. در سال 1371،انتشارات آرش در سوئد مجموعه «مدایح بی صله» منتشر میكند و در سال1378 توسط انتشارات نگاه و زمانه تجدید چاپ میشود. «مدایح بی صله» شاملاشعار سپیدی است كه شاملو بیشتر آنها را به شخصیتهای برجسته تقدیم كردهاست. زبان شاملو در این مجموعه مانند مجموعههای پیشین زبانی ستیزه جو وفاخر است. شعرهای این مجموعه بیشتر سیاسی و اجتماعی و در دو مولفه »مدح« و»هجو« است. زبانی شورانگیز و حماسی در «مدح» ستیزندگان و مبارزان و زبانیدر «هجو» در جهت تقابل و نفی. در سال 1376 كتاب «در آستانه» منتشرمیشود. شعر معروف «در آستانه» در این مجموعه آمیزه ای است از اندیشههایفلسفی شاعر و نگاه او به هستی و وظیفه انسان. چیزی كه در این شعر به چشممیخورد احساس فروتنی شاعر است در برابر مرگ. شاعری كه همیشه مغرورانه دربرابر زور و قدرت ایستاده است و هیچ گاه زبونی به خود راه نداده است، دربرابر مرگ، این تنها حقیقت و واقعیت جهان، فروتنانه سر تسلیم فرود میآورد.
«باید استاد و فرود آمد / بر آستان دری كه كوبه ندارد...»شاملو در سالهای آخر زندگی به یك نوع شك فلسفی رسیده بود و حیرت وسرگردانی كه حاصل آن یاس فلسفی است، در آخرین سرودههایش بسیار مشهود است.در این شعرها از «حیرت بی حاصلی»، از «انتظار بی بیهوده» و از «تكرار بیحاصل حیات» سخن میگوید.
«حضوری مشكوك در درون و /حضوری مشكوك در برون / مرزی مشكوك میان برون و درون / چشم بر جلوه هستیگشودن و / چشم از حیات بربستن و / باز گرسنه گداوار / دیده به زندگی گشودن/ مردن و بازآمدن و دیگر باره بمردن...» آخرین مجموعه شعر شاملو «حدیث بی قراری ماهان است» كهدر سال 1379 منتشر شده است. اكنون شاعر سالهای بیماری، آزردگی، سالخوردگیو تنهایی را میگذراند. بیشتر شعرها حدیث نفس و حكایت بی قراری و حاصل دردو رنج و خستگی است. سراسر زندگی احمد شاملو در نبردی بی امان با برون وجدالی سخت تر با خویشتن خویش و در فاصله ای بین شك و یقین سپری شده است.شاعر كه زمانی بانگ برمیكشید «از آستان» یاس، و از «یقین» بازیافته سخنمیگفت، در پیرانه سری از «سكوی باور بی یقین» میگوید: «اكنون كه سراچه اعجاز پس پشت میگذارم / به جز آه حسرتی با من نیست...»
شاملو در واپسین سالهای زندگی، به یاد جوانی وآرزوهای برباد رفته، هنوز از امید دست نشسته است و به انتظار آن مرگ را بهنظاره گرفته است.
«من و خورشید را هنوز / امید دیداری هست / هرچند روز من / آری / به پایان خویش نزدیك میشود»
شاملو تا پایان عمر در شعرش علیه ابتذال، علیه سلطهو اقتدار بومی جهانی، علیه بی عدالتی و ستم، علیه سفاهت و نابكاری جنگید وعمری دراز در آثارش تلاش كرد تا از زوال سلیقه عمومی جلوگیری كند. بهراستی شاملو تناقض شگفتانگیزی است. هم در زندگی و هم در آثارش. شعر را ازشاعران غرب میآموزد اما نگاهش به خود و پیرامونش متاثر از شاعران نامیایران است. شاملو چكیده تفكر و اندیشههای گوناگون در تاریخ ادبیات ایراناست. او حماسه را از فردوسی، صلابت و شهامت و شجاعت را از ناصر خسرو، عشقو انسان دوستی و رندی را از سعدی و حافظ، شك و خرد و عصیان را از خیام وسرخوشی و شوریدگی را زمانی كه جانش از امید سرشار است از مولوی به ارثبرده است.
شاملو سخنگوی دردهای جامعه و فراتر از مسلك و ایدئولوژی است و به دغدغههای پایدار بشری كه فارغ از زمان و مكانند میپردازد. «مسلكها به جز بهانه دعوایی نیست/ بر سر كرسی اقتداری،/ و انسان/ دریغا كه به درد قرونش/ خو كرده است...»
در كنار شعر كه هنر اصلی او بود، تقریبا در تمامحوزههای فرهنگ و ادبیات فعال بود: نوشتن داستان كوتاه و نمایشنامه، ترجمهرمان، نمایشنامه و قصههای كوتاه، ترجمه شعر جهان، شعر و قصه برای كودكان،صدها مقاله، یادداشت و سخنرانی، روزنامه نگاری، تحقیق و تصحیح متون، و ازهمه اینها مهم تر دایره المعارف بزرگ فرهنگ عامه به نام »كتاب كوچه« دركارنامه عمر پرثمر او چشم را خیره میكند. شاملو حتی در سالهای پایانیزندگی اش در حالی كه یك پایش را از دست داده بود و بیماری، جسم و روحش رامیفشرد، هرگز از كار دست نكشید و بی رحمانه خودش را مصرف میكرد. كسی كه درچنین شرایط دشواری، هفت سال آخر عمرش را به ترجمه دو هزار صفحه «دن آرام» اختصاص میدهد و جانش را به تمام پشتوانه آن میكند، بی شك رسالتی بزرگ را پیش روی داشته است.
«مرا عظیم تر از این آرزویی نمانده است
كه به جست وجوی فریادی گمشده برخیزم
ای تمامیدروازههای جهان!
مرا به بازیافتن فریاد گم شده خویش
مردی كنید...»



اکنون ساعت 03:18 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)