یارب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش به دلستانی داد |
چو کردی حلقه در گوشم، مکن آزاد و مفروشم
مکن جانافراموشم، ز من یاد آر، دستم گیر |
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم |
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی |
کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر
این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیست |
آمد آن مردِ امینی که خدا یارش بود
و صداقت همه جا تشنه ی دیدارش بود |
به قطره قطره اشک تو خدا نظاره می کند
به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی کنی |
گفتم آن اشکی که از چشمم چکید
گفت گم شد قطره آبی در کویر |
گفتم به شیرمردی چشم از نظر بدوزم
با تیر چشم خوبان تقوا سپر نباشد |
اکنون ساعت 05:07 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)