معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید |
شبی چون چاه بیژن تنگ و تاریک
چو بیژن در میان چاه و او من ثریا چون منیژه بر سر چاه دو چشم من بدو چون چشم بیژن |
آنکه رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد |
گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید
در آتش رشک از غم دل غرق گلابست |
اگر چه باده فرحبخش و باده گل بیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است |
باده با محتسب شهر ننوشی زنهار
بخورد بادهات و سنگ به جام اندازد |
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد بکام ما |
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت |
گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد
فتح آن در نظر رحمت درویشان است |
رحمت نکند بر دل بیچاره فرهاد
آن کس که سخن گفتن شیرین نشنیدست |
اکنون ساعت 03:41 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)