دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست |
سحر گه رهروی در سر زمینی
همی گفت این معما با قرینی |
هر که بپرسد ای فلان حال دلت چگونه شد
خون شد و دم به دم همی از مژه میچکانمش |
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد |
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران |
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد |
تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی
بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت |
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی |
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست |
اکنون ساعت 04:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)