زان می خوردم که روح پیمانه ی اوست زان مست شدم که عقل دیوانه ی اوست دودی به من آمد آتشی با من زد زان شمع که آفتاب پروانه ی اوست ش |
شرم دار آخر جفا چندین مکن |
نه دل کم عشق یار می گیرد نه با دگری قرار می گیرد از دست تو آن سرشک می بارم کانگشت ازو نگار می گیرد و |
وضع زمان قابل دیدن دو باره نیست |
ژاله خورشید شعله بارد اگر درجهد برق خاطرش به غمام آسمان در ازاء حکم روانش خط باطل کشید بر احکام ص |
صحرا و باغ و خانه ندانم کجا خوش است |
ضعیفان خاک و خاشاکند سیلاب حوادث را |
یاد باد آنکه چو یاقوت قدح خنده زدی |
لبش میبوسد و خون میخورد جام |
جان خوشست اما نمی خواهم که جان گویم تو را |
پایم از عشق تو در سنگ آمدست عقل را با تو قبا تنگ آمدست نام من هرگز نیاری بر زبان آری از نامم ترا ننگ آمدست ح |
حسن خوش از روی خوبان آشکارا کرده ای |
مو احوالم خرابه گر تو جویی جگر بندم کبابه گر تو جویی ته که رفتی و یار نو گرفتی قیامت هم حسابه گر تو جویی ن |
نا امید است ز درمان دو بیمار طبیب |
وای آن روجی که در قبرم نهند تنگ به بالینم نهند خشت و گل و سنگ نه پای آنکه بگریزم ز ماران نه دست آنکه با موران کنم جنگ ه |
هر که آمد امارتی نو ساخت |
لاله کاران دگر لاله مکارید باغبانان دو دست از گل بدارید اگر عهد گلان این بو که دیدم بیخ گل بر کنید و خار بکارید ک |
کار من بیچاره گره در گره است |
شیرمردی بُدم دلم چه دونست اجل قصدم کره و شیر ژیونست ز موشیر ژیان پرهیز می کرد تنم وا مرگ جنگیدن ندونست س |
ساقیا برخیز و درده جام را |
فرو ناید سر مردان به نامرد اگر دارم کشند مانند حلاج ع |
عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی |
غلام همت آن رند عافیت سوزم |
گذشت از چرخ و بگرفت آبله چشم ثریا را هوایت تا کجا ازپا نشان؟ لهٔ ما را تأمل تا چه درگوش افکند پیمانهٔ ما را نوایی هست در خاطر شک؟ رنگ مینا را الف |
ای که پنجاه رفته و در خوابی |
ثوابت باشد ای دارای خرمن |
من از وصال تو دل برگفته بودم و لیک |
صبح است ، دمی بر می گلرنگ زنیم وین شیشهٔ نام و ننگ برسنگ زنیم دست از اَمَلِ درازِ خود باز کشیم در زلفِ دراز و دامنِ چنگ زنیم ح |
حیف و صد حیف که با این همه زیبایی و لطف |
عالم تمام یک گل بی خار می شود |
راهی بــزن که آهی بـر ساز آن تــوان زد |
نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد ان گرفت جان برادر که کار کرد ق |
قبله ام روی بتان است و وطن کوی مغان |
فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادم |
یاران همنشین همه از هم جدا شدند |
وصل خورشید به شب پره اغمی نرسد |
کس نداند که چه دیدم من از آن گردش چشم |
دلی کز معرفت نور و صفا دید |
شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست ن |
نامه ی تعزیت دختر زر بنویسید
تا همه مغبچگان زلف دوتا بگشایند ق |
اکنون ساعت 06:09 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)