ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی |
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست |
تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است
همواره مرا كوي خرابات مقام است |
تا راه قلندری نپویی نشود
رخساره بخون دل نشویی نشود سودا چه پزی تا که چو دلسوختگان آزاد به ترک خود نگویی نشود (خيام) ----------------------------------------------------- آن يار كز او گشت سر دار بلند جرمش اين بود كه اسرار هويدا ميكرد |
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی بینم
دلی بی غم کجا بینم که در عالن نمی بینم //سعدی |
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب (خيام) ------------------------------------------------------ مسافر ميرسد از راه گرد آلود و شولاي بلندش را ميآويزد به سقف شب (رحمانيان حقيقي كتاب زخمه عشق) |
بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد |
دلنشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد |
دائم گل این بستان شاداب نمی ماند *** دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
|
یک چشم من اندر غم دلدار گریست
چشم دگرم حسود بود و نگرست چون روز وصال شد او را بستم گفتم نگریستی نباید نگریست |
اکنون ساعت 08:41 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)