|
|
behnam5555 |
12-26-2013 01:47 PM |
مناظره خسرو با فرهاد(نظامی گنجوی)
نخستین بار گفتش كز كجائی
بگفت از دار ملك آشنائی
بگفت آنجا به صنعت در چه كوشند
بگفت انده خرند و جان فروشند
بگفتا جان فروشی در ادب نیست
بگفت از عشقبازان این عجب نیست
بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟
بگفت از دل تو میگوئی من از جان
بگفتا عشق شیرین بر تو چونست
بگفت از جان شیرینم فزونست
بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب
بگفت آری چو خواب آید كجا خواب
بگفتا دل ز مهرش كی كنی پاك
بگفت آنگه كه باشم خفته در خاك
بگفتا گر خرامی در سرایش
بگفت اندازم این سر زیر پایش
بگفتا گر كند چشم تو را ریش
بگفت این چشم دیگر دارمش پیش
بگفتا گر كسیش آرد فرا چنگ
بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ
بگفتا گر نیابی سوی او راه
بگفت از دور شاید دید در ماه
بگفتا دوری از مه نیست در خور
بگفت آشفته از مه دور بهتر
بگفتا گر بخواهد هر چه داری
بگفت این از خدا خواهم به زاری
بگفتا گر به سر یابیش خوشنود
بگفت از گردن این وام افكنم زود
بگفتا دوستیش از طبع بگذار
بگفت از دوستان ناید چنین كار
بگفت آسوده شو كه این كار خامست
بگفت آسودگی بر من حرام است
بگفتا رو صبوری كن درین درد
بگفت از جان صبوری چون توان كرد
بگفت از صبر كردن كس خجل نیست
بگفت این دل تواند كرد دل نیست
بگفت از عشق كارت سخت زار است
بگفت از عاشقی خوشتر چكار است
بگفتا جان مده بس دل كه با اوست
بگفتا دشمنند این هر دو بی دوست
بگفتا در غمش میترسی از كس
بگفت از محنت هجران او بس
بگفتا هیچ هم خوابیت باید
بگفت ار من نباشم نیز شاید
بگفتا چونی از عشق جمالش
بگفت آن كس نداند جز خیالش
بگفت از دل جدا كن عشق شیرین
بگفتا چون زیم بیجان شیرین
بگفت او آن من شد زو مكن یاد
بگفت این كی كند بیچاره فرهاد
بگفت ار من كنم در وی نگاهی
بگفت آفاق را سوزم به آهی
چو عاجز گشت خسرو در جوابش
نیامد بیش پرسیدن صوابش
به یاران گفت كز خاكی و آبی
ندیدم كس بدین حاضر جوابی
به زر دیدم كه با او بر نیایم
چو زرش نیز بر سنگ آزمایم
گشاد آنگه زبان چون تیغ پولاد
فكند الماس را بر سنگ بنیاد
كه ما را هست كوهی بر گذرگاه
كه مشكل میتوان كردن بدو راه
میان كوه راهی كند باید
چنانك آمد شد ما را بشاید
بدین تدبیر كس را دسترس نیست
كه كار تست و كار هیچ كس نیست
به حق حرمت شیرین دلبند
كز این بهتر ندانم خورد سوگند
كه با من سر بدین حاجت در آری
چو حاجتمندم این حاجت برآری
جوابش داد مرد آهنین چنگ
كه بردارم ز راه خسرو این سنگ
به شرط آنكه خدمت كرده باشم
چنین شرطی به جای آورده باشم
دل خسرو رضای من بجوید
به ترك شكر شیرین بگوید
چنان در خشم شد خسرو ز فرهاد
كه حلقش خواست آزردن به پولاد
دگر ره گفت ازین شرطم چه باكست
كه سنگ است آنچه فرمودم نه خاكست
اگر خاكست چون شاید بریدن
و گر برد كجا شاید كشیدن
به گرمی گفت كاری شرط كردم
و گر زین شرط برگردم نه مردم
میان دربند و زور دست بگشای
برون شو دست برد خویش بنمای
چو بشنید این سخن فرهاد بیدل
نشان كوه جست از شاه عادل
به كوهی كرد خسرو رهنمونش
كه خواند هر كس اكنون بی ستونش
به حكم آنكه سنگی بود خارا
به سختی روی آن سنگ آشكارا
ز دعوی گاه خسرو با دلی خوش
روان شد كوهكن چون كوه آتش
بر آن كوه كمركش رفت چون باد
كمر دربست و زخم تیشه بگشاد
نخست آزرم آن كرسی نگهداشت
بر او تمثالهای نغز بنگاشت
به تیشه صورت شیرین بر آن سنگ
چنان بر زد كه مانی نقش ارژنگ
پس آنگه از سنان تیشه تیز
گزارش كرد شكل شاه و شبدیز
بر آن صورت شنیدی كز جوانی
جوانمردی چه كرد از مهربانی
وزان دنبه كه آمد پیه پرورد
چه كرد آن پیرزن با آن جوانمرد
اگرچه دنبه بر گرگان تله بست
به دنیه شیر مردی زان تله رست
چو پیه از دنیه زانسان دید بازی
تو بر دنبه چرا پیه میگدازی
مكن كین میش دندان پیر دارد
به خوردن دنبهای دلگیر دارد
چو برنج طالعت نمد ذنب دار
ز پس رفتن چرا باید ذنب وار
|
behnam5555 |
12-26-2013 01:50 PM |
وسواس ( جلال آل احمد)
غلامعلی خان سلانه سلانه از پله های حمام بالا آمد. كمی ایستاد و نفس خود را تازه كرد و باز براه افتاد. هنوز دو قدم برنداشته بود كه دو باره ایستاد. انگشت به پیشانی خود گذارد ، شقیقه ها را اندكی فشرد و بعد ابرو ها را در هم كشید و چند مرتبه شیطان را لعن كرد. درست فكر كرده بود. اكنون بیادش میآمد كه وقتی خواسته بود غسل كند یادش رفته بود (استبراء)كند و حتم داشت الان نه غسلش درست است و نه پاك شده . گذشته از این كه لباسش نیز نجس گردیده و باید هنوز چرك نشده عوضش كند. چند دقیقه مردد ماند . خواست باور نكند : "شاید اشتباه كردمم.." ولی نه ، درست بود . تمام قرائن گواهی می دادند. خواست بر گردد و دو باره به حمام برود ولی هم خجالت كشید و هم از این لحاظ كه ظهر نمازش را سر وقت خوانده بود و تا نماز مغرب وقت زیاد داشت كه تجدید غسل كند ، تنبلی كرد و بر نگشت.چند بار دیگر شیطان را لعن كرد،بخچه حمام خود را به زیر بغل جا بجا كرد و عبای خود را باز به روی آن كشید و باز سلانه سلانه به راه افتاد. آفتاب شیشه های سقف حمام را قرمز كرده بود كه غلامعلی خان توی خزینه ، انگشت به در گوش خود گذارده بود و قربةالی الله غسل می كرد. سعی می كرد هیچ یك از مقدمات و مقارنات را فراموش نكند. سوراخ گوش های خود را دست مالید، توی ناف خود را سركشی كرد. استبراء و بعد هم نیت، و بعد شروع كرد: یك دور به نیت طرف راست ، یك دور به نیت طرف چپ،...كه برشیطان لعنت ! .. از دماغش خون باز شد. دست به دماغ خود گرفت . آب خزینه را به هم زد تا رنگ خون محو شد. و بعد هول هول از خزینه در آمد و در گوشه ای از حال رفت. خانه اش نزدیك بود . استاد حمام عقب پسرش فرستاد . او را با لنگ و قدیفه اش خشك كردند. خون دماغش را هر طور بود ، بند آوردند و از حمام بیرونش بردند. دو ساعت از شب گذشته بود كه به حال آمد . پا شد نشست و از زنش وقایع را پرسید. ولی او هنوز شروع نكرده بود كه خودش همه چیز را به خاطر آورد. زنش را فرستاد تا بخچه حمام را حاضر كند و خودش زود لباس پوشید و راه افتاد. حمام گذرشان حتمآ تا به حال بسته بود. اگر هم نبسته بود او هر گز رویش نمی شد دیگر به آنجا برود . آن روز تمام بساط حمامی بیچاره را به خون كشیده بود. ناچار براه افتاد از دو سه كوچه گذشت و در میان یك بازارچه تاریك سر در آورد. چراغ موشی راهرو حمام بازارچه، از ته پله ها سو سو می كرد و در و دیوار را كدر تر از آنچه بود نمایان می ساخت. غلامعلی خان ، خوشحال از این كه هنوز حمام بسته نشده ، از پله ها سرازیر شد. آخرین دلاك نوبتی حمام داشت بساط را ور می چید. لنگ های خیس را به هم گره می زد و از در و دیوار می آویخت. یا قدیفه های كار كرده را تا می كرد . دمپایی ها را به كناری می زد و می خواست چراغ را هم خاموش كند. غلامعلی خان هنوز از در وارد نشده بود كه صدای او را شنید : - آقا حموم تعطیل شده. - سام علیكم.. من انقدی كار ندارم... یه زیر آب می رم و میام. - آقا جون گفتم حموم تعطیل شده.. آخه مردومم راحتی دارن وقت و بی وقت كه حموم نمیان كه. - چرا اوقاتتو تلخ می كنی داداش؟ تا یه چپق چاق كنی منم اومدمم.. و لباس خود را در آورد. لنگی به خود بست و راه افتاد. داخل حمام تاریك بود. چراغ خواست . دلاك تنبلی كرد و همان از بالای در ، تنها پیه سوز حمام را روشن كرد و به دست او داد. غلامعلی خان در گرمخانه حمام را باز كرد. بسم اللهی گفت و وارد شد سایه بزرگ و لرزان سرخود را كه تا وسط كنبد های سقف حمام كشیده شده بود، با ترس نگاهی كرد و به فكر فرو رفت. بلند تر یك بسم الله دیگر گفت و خود را به پله های خزینه رسانید. پیه سوز را بالای پله ها ، لب سنگ خزینه گذاشت . یك مشت آب مزه مزه كرد. یك مشت هم به صورت خود زد . با یكی دو مشت دیگر پاهای خود را شست و به خزینه فرو رفت. خزینه تا لب سنگ آن پر شده بود . آب داغ خوبی بود. بدن خود را با كیف مخصوصی دست می مالید. آب تكان می خورد و از لب سنگ می ریخت و پیه سوز را كه همان جا گذاشته شده بود تكان می داد. شعله پیه سوز كج و راست می شد و سایه روشن دیوار تغییر می كرد. غلامعلی خان این یكی را در یافت ولی گمان می كرد از ما بهتران می آیند و می روند. و هوا تكان می خورد. و شعله را می جنباند. چند دقیقه صبر كرد. صدایی نیامد. یك بسم الله بلند گفت... و شعله پیه سوز ساكت شد. فكر خود را هر طور بود مشغول كرد . ترس و تاریكی را از یاد برد. دو سه بار دیگر بدن خود را دست مالید و به زیر آب فرو رفت. سر كیف آمده بود . زیر آب ، پا های خود را به كف خزینه فشار داد و سبك و آهسته دو سه ثانیه خود را در میان آب نگهداشت . و بعد سر خود را از آب بدر آورد. یكباره ترسید همه جا تاریك شده بود. چشم های خود را مالید. اهه ! مثل این كه سر و صورت و دستش چرب شده بود. بیشتر ترسید . و دلاك را با فریادی وحشت آور، دو سه بار صدا زد. دلاك سراسیمه وارد شد. هر دو در یك آن با تعجب از هم پرسیدند: - پس چراغ چه شد ؟!...و هر دو در جواب ساكت ماندند. دلاك بر گشت و یك چراغ دیگر آورد. پیه سوز پیدا نبود ولی روی آب خزینه روغن چراغ موج می زد. و سر و سینه غلامعلی خان چرب شده بود. دلاك چند تا فحش نثار استاد حمام كرد و غلامعلی خان از روی خشم و بیچارگی یك لا الاه الا الله گفت و در آمد. روغن چراغ ها را با قدیفه خود پاك كرد. لباس پوشیده و غرغركنان رفت. فردا صبح، قبل از اذان ، باز غلامعلی خان از كنار كوچه ، بخچه خود را به زیر بغل زده بود ، عبا را به سر كشیده بود و سلانه سلانه بسوی حمام می رفت و زیر لب معلوم نبود شیطان را لعن می كرد و یا لاالاه الا الله می گفت .. هنوز نتوانسته بود غسل واجب خود را قربةالی الله بجا بیاورد.
|
behnam5555 |
12-26-2013 01:55 PM |
دانستنی های جالب در مورد مردم ژاپن
آیا میدانستید که در ژاپن خانم ها عمدتاً تحصیلات عالی و بیشتر از نوع اقتصاد خانواده اند؟
آیا میدانستید که مردان حقوق خود را یکجا به همسران خود می دهند و از آنها پول تو جیبی میگیرند ؟
آیا میدانستید که کارمندان ژاپنی اضافه کار نمیگیرند و متعهد هستند تا هر ساعتی لازم باشد در شرکت بمانند تا کار روزانهی خود را تمام کنند ؟
آیا میدانستید که آقایان هر ساعتی از شب بخانه برگردند اولین پرسشی که از همسر خود می شنوند اینست: آیا شام خوردهای ؟
آیا میدانستید که در ژاپن برای انجام هر کاری دستورالعمل و برنامهی از پیش تعیین شده وجود دارد، حتی تعمیر جدول یک باغچهی کوچک کنار پیاده رو با نقشه و برنامه انجام می شود ؟
آیا میدانستید که دانش آموزان ژاپنی به همراه معلمان خود هر روز مدرسه خود را به مدت 15 دقیقه تمیز میکنند که منجر به ظهور نسلی می شود که فروتن و مشتاق پاکیزگی است ؟
آیا میدانستید که هر شهروند ژاپنی که سگ دارد یک کیسه مخصوص مدفوع سگ با خود حمل میکند؟ بهداشت و اشتیاق به آن بخشی از اخلاق ژاپنی ها است ؟
آیا میدانستید که کارگر بهداشت در ژاپن "مهندس بهداشتی" نامیده می شود و میتواند حقوقی بین 5000 تا 8000 دلار در ماه طلب کند ؟
آیا میدانستید که ژاپن هیچ منابع طبیعی ندارد و سالانه با صدها زلزله مواجه میشوند اما این جلوی آنها را برای تبدیل شدن به بزرگترین های اقتصاد جهان نگرفته است ؟
آیا میدانستید که هیروشیما بعد از انفجار بمب اتم در آن شهر فقط 10 سال طول کشید تا به آنچه جنب و جوش اقتصادی قبل از افتادن بمب اتم در آن شهر بود باز گردد ؟
آیا میدانستید که در ژاپن از استفاده از تلفن همراه در قطارها، رستوران ها و اماکن سرپوشیده جلوگیری می شود ؟
آیا میدانستید که دانش آموزان ژاپنی از سال اول تا ششم ابتدایی باید اصول اخلاقی در برخورد با مردم را بیاموزند ؟
آیا میدانستید که از سال اول تا سوم مقدماتی دانش آموزان ژاپنی هیچ نوع امتحانی وجود ندارد ؟ چون هدف از آموزش و پروش القای مفاهیم و ساختن شخصیت است و نه امتحان و اجبار ؟
آیا میدانستید که ژاپنی ها حتی اگر یکی از ثروتمندترین افراد جهان باشند باز هم هیچ خدمتکاری در خانه ندارند و پدر و مادر مسئول خانه و کودکان خود هستند ؟
آیا میدانستید که اگر به یک رستوران در ژاپن بروید، متوجه خواهید شد که مردم به اندازه ای که نیاز دارند غذا میخورند، بدون تولید هیچ زباله و اصرافی ؟
آیا میدانستید که میزان تاخیر قطارها در ژاپن حدود 7 ثانیه در سال است ؟ آنها ارزش زمان را درک میکنند و در دقیقه و ثانیه وقت شناس هستند ؟
آیا میدانستید که کودکان در مدرسه بعد از یک وعده غذایی دندانهای خود را مسواک میزنند و تمیز میکنند ؟ آنها از سنین پایین به حفظ سلامتی خود اهمیت میدهند ؟
آیا میدانستید که دانش آموزان در ژاپن نیم ساعت طول میکشد تا وعده غذایی خود را تمام کنند به این دلیل که مطمئن شوند غذا به درستی هضم شده ؟ وقتی که درباره این نگرانی ها پرسیده میشود، آنها میگویند که این دانش آموزان آینده ژاپن هستند ؟
آیا میدانستید که در مدارس ژاپن به دانشآموزان نمره داده نمی شود و ارزیابی بصورت گروهی انجام میشود و گروه باید تلاش کند که همه در سطح خوبی قرار بگیرند ؟
آیا میدانستید که کودکان هنگام نشستن روی صندلی اتوبوس یا قطار ابتدا کفش خود را در می آورند و بدون کمک مادر روی صندلی می نشینند ؟
|
behnam5555 |
12-26-2013 02:01 PM |
طنز
خوابــگاه دختران (شـب امتحان)
سکـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)
شبنم:ِ وا!… خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!
لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم.
شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟
لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( گریه)
شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم… گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟
لالـه: آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم!
می فهـمی شبنم؟فقط 8 دور… (دوبـاره صـدای گریـه ) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!
خوابــگاه پســران (شـب امتحان)
سکــانـس دوم: (در اتـاقی دو پـسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان» دراز کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال، واحدی شـان،
«میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود)
میثـــاق: مهـدی… شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.
مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.
میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.
مهـدی: آره… منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟ مگـه تو کلاسـتون دختـر نداریـد؟!
میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!
آرمـــان: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه 10 دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. دختــرای کلاس مـا که مثـل دختـرای شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟
مـهدی: آرمــان جـون… اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!
|
behnam5555 |
12-26-2013 02:04 PM |
چهره انسان تا ۱۰۰۰۰۰ سال آینده
ما مسیر طولانی طی کرده ایم تا به اینجا رسیده ایم. و می دانیم که همه موجودات با گذشت زمان تکامل یافته و تغییرات ظاهری زیادی داشته اند.
انسان هم از این موضوع مستثنی نبوده و شاهد تغییرات زیادی در خودمان بوده ایم که مهمترین آن در جمجمه بوده است. آنجا که مغز ما رشد فزاینده ای پیدا کرده و ما را در وضعیت امروزی قرار داده است.
اما قرار نیست که چهره ما به همین شکل باقی بماند و در طول زمان دستخوش تغییرات خواهیم شد. به همین خاطر یک طراح دیجیتال با کمک چند متخصص ژنتیک دست به کار شده اند تا چهره آینده بشر را رسم کنند.
آنها سعی کرده اند که تغییرات ظاهر انسان را طی ۲۰۰۰۰ سال آینده، ۶۰۰۰۰ سال و ۱۰۰۰۰۰ سال آینده پیش بینی کنند.
در حال حاظر :
http://upload7.ir/images/22102473109893530276.jpg
آنها معتقدند که یکی از بیشترین تغییرات در بخش پیشانی خواهد بود. همانطور که طی قرن های ۱۴ تا ۱۶ شاهد رشد در اندازه پیشانی انسان بوده ایم. اما پیش بینی می شود که ۶۰۰۰۰ سال آینده بشر به توانایی کامل جهت کنترل ژنتیک خود رسیده باشد و دیگر روند تکامل را توسط خودش تعیین کند. بنابراین شکل ظاهری انسان توسط خودش مهندسی و اجرا خواهد شد.
آنها متعقد اند که انسان چشم های بزرگ تری برای خودش به وجود می آورد چرا که به سیارات دیگری مهاجرت می کند که از خورشید دورتر هستند و نور کمتری دریافت می کنند. http://upload7.ir/images/72198866735973556044.jpg
۲۰۰۰۰ سال دیگر سر انسان بزرگ تر شده و بیشترین رشد باز هم در پیشانی خواهد بود. یک لنز ارتباطی با رنگ زرد درون چشم ها قرار گرفته. چیزی که احتمالا گوگل گلس آینده خواهد بود.
پوست انسان هم تیره تر خواهد شد تا در مقابل اشعه های دریافتی مقاومت بیشتری داشته باشد. اما شما فکر می کنید این پیش بینی ها چقدر درست از کار در می آیند؟
http://upload7.ir/images/70308237043754883856.jpg
تا ۶۰۰۰۰ سال دیگر باز هم سر انسان رشد می کند و پوست تیره تر می شود.
http://upload7.ir/images/25722291304020638260.jpg
تا ۱۰۰۰۰۰ سال دیگر نسبت های صورت انسان بر مبنای «نسبت طلایی» تنظیم شده و چشم ها بسیار بزرگ تر شده اند. امکان پلک زدن از کناره ها هم به چشم ها اضافه شده. آیا این آینده ما است؟
م: ریاضی
|
behnam5555 |
12-26-2013 02:08 PM |
|
behnam5555 |
12-26-2013 02:12 PM |
|
behnam5555 |
12-26-2013 02:32 PM |
جملات زیبا...
جملات زیبا...
تا وقتیکه مرد عروسی نکرده او را غیر کامل می خوانند ، بنابراین معلوم می شود پس از ازدواج کار مرد تمام است .
باب هاپ
آدمیانی مانند گل های لاله ، زندگی کوتاه در هستی و نقشی ماندگار در اندیشه ما دارند .
اُرد بزرگ
کسی که به آبادانی می کوشد جهان از او به نیکی یاد می کند .
فردوسی خردمند
یک زندگی را وقتی می شود با خوشبختی قرین دانست که شروعش با عشق باشد و ختمش با جاه طلبی .
بوسکالیا
رویش باغ سکوت ، در هنگامه خروش و همهمه ارزشش را نشان می دهد .
اُرد بزرگ
اگر کسی ترا آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد .
گابریل گارسیا مارکز
اگر شما دشمن دارید ، بدی او را با خوبی پاداش ندهید ، زیرا این امر موجب شرمساری او می گردد . ولی به او وانمود کنید که او با این عمل خود برای شما خدمتی انجام داده است .
نیچه
نادانی و پستی یک نفر در گذشته ، نمی تواند میدان انتقام از خاندان او باشد .
اُرد بزرگ
آنانکه از رسیدن به ریشه ها هراس دارند ، در روزمرگی دست و پا می زنند .
اُرد بزرگ
آدمی باید از گناه بپرهیزد ، هر چه را به خویش نمی پسندد به دوست و دشمن خود روا ندارد .
بزرگمهر
اراده محکم و متین که بخواهد به هر کس آنچه سزاوار است بدهد عدالت نام دارد .
اولپن
اگر کمی چیزهای غیر لازم را بدانی بهتر از این است که هیچ ندانی .
سندکا
آسوده حال کسی است که بردبار است .
بزرگمهر
شناور بودن خرد آدم در جهان احساس به او میدان بروز و رشد هنر را داده است .
اُرد بزرگ
اول صحت ، دوم جمال ، سوم مال و چهارم رفیق . این ها پله های نردبان سعادت است .
ساموئید
تمام افکار خود را روی کاری که دارید انجام می دهید متمرکز کنید . پرتوهای خورشید تا متمرکز نشوند نمی سوزانند.
گراهام بل
روی زمین خانه موقتی است و زیر زمین جایگاه ابدی .
ساموئل آدامز
آن که در آموختن جهد نمی کند هرگز نباید در انجمن دانایان لب به گفتار بگشاید .
بزرگمهر
اراده از آن مرد کور نیرومندی است که بر دوش خود مرد شل بینایی را می برد تا او را رهبری کند.
شوپنهاور
در کارهای دشوار نشاط بسیار وجود دارد .
لویی پاستور
پیشداوری درباره اخلاق به این معناست که نیت اعمال را منشاء آنها می دانیم .
فردریش نیچه
خودخواهی ، کاشی سادگی روانت را ، خواهد شکست .
اُرد بزرگ
پسرها ، لنگرهای زندگی مادرانند .
سوفوکل
آنکس که نتواند در حلقۀ شادی و نشاط دیگران به صورت یکی از افراد در آید ، یا مغرور است یا ریاکار و یا در قید تشریفات .
لاواتر
حقیقت گفت مرا برهنه بگذارید و پیرایه بر من مبندید زیرا من هیچگاه از برهنگی خود شرمسار نیستم.
اعتصام الملک
آن که خشم بر او چیره نشود و بر گنهکار سخت نگیرد از گزند در امان است .
بزرگمهر
دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند .
گابریل گارسیا مارکز
زن وقتیکه دوست بدارد ، غیر از محبوب خود چیزی را نمی بیند و هرچه عاطفه ، مهربانی و نوازش و فداکاری دارد تنها برای او به کار می برد .
آلفونس دوده
خسروی بزرگتر ، بندگی بیشتر می خواهد .
فردوسی خردمند
نگارنده و سخنگویی که دیگران را کوچک و خوار می نامد ، خود چیزی برای نمایش و بروز ندارد .
اُرد بزرگ
زندگی مانند نقش و نگارهای قالی ایرانی است که زیبا هست ولی درک معنای آن مشکل است .
آلدوس هاکلی
برای کسب خرد ، سختی را بر خود هموار کن .
اُرد بزرگ
آنگاه که همه نیک سخن می گویند، پلید اندیشی عین خرد است .
آلفرد مارشال
کژی و ناراستی ، شکاف و رخنه گاه اندیشه اهریمن خواهد شد .
اُرد بزرگ
از مردم دور باش و تنها زندگی کن ، نه به کسی ظلم کن و نه بگذار کسی به تو ظلم کند .
ابوالعلامعری
تمنای واپسین آدمی ، شناور شدن در بسامدهای گیتی است .
اُرد بزرگ
بسامدها : امواج پرسیدم دوست بهتر است یا برادر ؟ گفت دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می کند .
امیل فاگو
کسی که درد روشنگری و بازگویی تجربه را ندارد خود نیز زمانی برای بهره از آن را نخواهد یافت .
اُرد بزرگ
کسی که بر جایگاه خویش منم زد بخت از وی روی بر خواهد تافت .
فردوسی خردمند
تبار بی ریش سفید ، همچون خانه بی سقف است .
اُرد بزرگ
دانش پزشکی در عرض چند سال گذشته چنان پیشرفت حیرت انگیزی کرده است که امروز برای یک پزشک غیر ممکن است در بیمار خود عضو سالم پیدا کند .
اریل وینسون
آدمی با کینه ، زندگی را بر دوستان نیز تنگ می کند .
اُرد بزرگ
جفتت اگر پرید برای پریدن عجله نکن .
اُرد بزرگ
سعادت دیگران بخش مهمی از خوشبختی ماست .
ارنست رنان
خودخواه ، تجربه سخت تنهایی را ، پیش رو دارد .
ارد بزرگ
جرم این است که ندانیم زندگی خیلی ساده تر از اینهاست که ما فکر می کنیم .
فردریش نیچه
شما بدون تسلط بر خود نمی توانید فاتح دیگران باشید.
کیم وو چونگ
انسان اگر ناخوش باشد و کار کند بهتر از این است که سلامت باشد و بیکار بنشیند .
کازوبون
انسان با استقامت قدرت و نفوذ تعقل واستدلال میتواند حتی بر وبا و طا عون غلبه کند .
ناپلئون بناپارت
بن و ریشه هستی مانند گردونه ای دوار است که همه چیز را گرد رسم کرده است برسان : گردش روزها ، چرخش اختران و ستارگان ، چرخش آب بر روی زمین ، زایش و مرگ ، نیکی و بدی ، گردش خون در بدن ، حرکت اتم و ...
اُرد بزرگ
به گرسنگی مردن بهتر که نان فرو مایگان خوردن .
سعدی
دشمن چون از همه حیلتی فرو ماند سلسلۀ دوستی بجنباند . پس آنگه به دوستی کارها کند که هیچ دشمنی نتواند .
سعدی
یک آموزگار خام می تواند مدتها شاگردان خویش را سرگردان کند .
اُرد بزرگ
بی خردی اسارت بدنبال دارد .و خرد موجب آزادی و رهایی است .
فردوسی خردمند
موفقیت تنها یک چیز است این که : زندگی را به دلخواه خود بگذرانید.
کریستوفرمورلی
هنگامه رهایی اهریمن ، هنگام دربند شدن توست .
اُرد بزرگ
جامعه وجود ندارد جوامع وجود دارد .
کوروش
از آه و نفرین بزرگان و ریش سفیدان هر ایلی باید ترسید .
اُرد بزرگ
بعضی صلیب را روی گور خود می گذارند و برخی آنرا لنگر کشتی می سازند .
کولستون
ناتوان ترین آدمیان، آنانی هستند که نیروی بدنی خویش را به رخ دیگران می کشند .
اُرد بزرگ
مبارزه است که قدرت می آورد نه استراحت.
استائل.
|
behnam5555 |
12-26-2013 02:36 PM |
داستان وحکایات عبرت آموز
بچه قورباغه و یه کرم همدیگه را دیدند
اونا تو چشم های ریز هم نگاه کردند….
و عاشق هم شدند…..
کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد،
و بچه قورباغه ، مروارید سیاه و درخشان کرم..
بچه قورباغه گفت:
من عاشق سرتا پای تو هستم
کرم گفت:
من هم عاشق سرتا پای تو هستم
قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی..
بچه قورباغه گفت :
قول می دهم
ولی بچه قورباغه نتونست سر قولش بمونه
او تغییر کرد
درست مثل هوا که تغییر می کنه
دفعه ی بعد که اونا همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود.
کرم گفت:
تو زیر قولت زدی
بچه قورباغه التماس کرد:
منو ببخش دست خودم نبود…من این پا ها را نمی خوام
…من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خوام
کرم گفت:
من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می خوام
قول بده که دیگر تغییر نمیکنی
بچه قورباغه گفت قول می دم.
ولی مثل عوض شدن فصل ها،
دفعه ی بعد که اونا همدیگه را دیدند،
بچه قورباغه هم تغییر کرده بود . دو تا دست درآورده بود.
کرم گریه کرد :
این دفعه ی دوم است که زیر قولت زدی
بچه قورباغه التماس کرد و گفت :
منو ببخش ، دست خودم نبود ، من این دست ها را نمی خوام …
من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خوام
کرم گفت:
و منم مروارید سیاه و درخشان خودم را…
این دفعه ی آخر ه که می بخشمت
ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بمونه او تغییر کرد.
درست مثل دنیا که تغییر می کند.
دفعه ی بعد که اونا همدیگر را دیدند،
او دم نداشت.
کرم گفت:
تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگه دل منو شکستی !
بچه قورباغه گفت:
ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی
آره ، ولی تو دیگر مروارید سیاه ودرخشان من نیستی.
خداحافظ !
کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد.
یک شب گرم و مهتابی،
کرم از خواب بیدار شد..
آسمان عوض شده بود،
درخت ها عوض شده بودند
همه چیز عوض شده بود…
اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود.با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود، اما او تصمیم گرفت ببخشدش.
بال هاش را خشک کرد.
بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند.
اونجا که درخت بید به آب می رسد،
یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود.
پروانه گفت:
بخشید شما مرواریدٍ…» ولی قبل از اینکه بتواند بگوید :«…سیاه و درخشانم را ندیدید؟»
قورباغه جهید بالا و او را بلعید ،
و درسته قورتش داد.
و حالا قورباغه آنجا منتظر است…
با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند….
نمی داند که کجا رفته
|
behnam5555 |
12-26-2013 02:41 PM |
|
اکنون ساعت 10:44 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
|
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)