زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست |
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چها رفت |
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت |
تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگي همه آماده كني |
یارب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت |
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بين
كس واقف ما نيست كه از ديده چها رفت |
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیا رایی
صبا را گو که بردار زمانی برقع از رویت |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند در سر کار خرابات کنند ایمان را
|
از سخن چینان ملالتها پدید آمد ولی
گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت |
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهانگیری غم لشکر نمی ارزد |
اکنون ساعت 08:41 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)