یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند
ببرد زود به جانداری خود پادشهش ل |
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
و رنه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست // ت |
تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز
بنیاد بر کرشمه جادو نهاده ایم ف |
فکــر بلـبـل همــه آنـست که گـل شـد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش // خ |
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ب |
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدارا ن |
ناليدن بلبل ز نوآموزي عشق است
هرگز نشنيديم ز پروانه صدايي // ي |
یارب این نو دولتان را خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک واستر میکنند گ |
گل شكفته خداحافظ اگرچه لحظه ديدارت
شروع وسوسه اي در من به نام ديدن و چيدن بود // ك |
کـافـر ومـومـن چـو روی خـوب تـو بـیـنـنـد
آن به کـلـیـسـا و این به کعبه کند پشت! دشمن اگرمی کشد،به دوست توان گفت باکه توان گفت این که: دوست مراکشت؟! ع |
اکنون ساعت 04:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)