حرفو انتخاب نکردی منم آخرین حرفو میگیرم.
در ساز ناز بود ترا نغمه هاي خوب اين دم قيامت است که خوشتر فزوده اي . ز |
زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات
ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر م |
مشتاقی وصبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند مارا خ |
خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن
تا ببینم که سرانجام چه خواهد بودن |
رزي جان حرف انتخابي؟ چون منزل ما خاک نیست، گر تن بریزد باک نیست اندیشهام افلاک نیست، ای وصل تو کیوان من ب |
ببخشید ساقی جون حرف انتخابی یادم رفت
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با درد کشان هر که در افتاد بر افتاد س |
سرمست درآمد از درم دوست لب خنده زنان چو غنچه در پوست چون دیدمش آن رخ نگارین در خود به غلط شدم که این اوست ش |
شهریست پر کرشمه ی حوران ز شش جهت
چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم ج |
جماعتی که نظر را حرام میگویند نظر حرام بکردند و خون خلق حلال غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود عجب فتادن مردست در کمند غزال ز |
ز هوشياران عالم هر كه را ديدم غمي دارد..
دلا ديوانه شو ديوانگي هم عالمي دارد.. س |
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت س |
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار دل چو بستیزند بستانند ه |
هردم به یاد آن لب میگون و چشم مست
از خلوتم به خانه خمار می کشی ی |
یاد باد ان صحبت شبها که با نوشین لبان /بحث سر عشق وذکر حلقه عشاق بود/د
|
دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
کز عکس روی او شب هجران سرآمدی م |
مرا به رندی وعشق ان فضول عیب مکن/که اعتراض بر اسرار علم غیب کند/ک
|
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد گ |
گفتم غم تو دارم
گفتا غمت سر اید / غ |
غم دینی دنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد چ |
چون است حال بستان ای باد نوبهاری
کز بلبلان برامد فریاد بی قراری ش |
شعله تا مشغول کار خویش شد
هر نیی شمعی مزار خویش شد ک |
کنون که چشمه ی قند است لعل نوشینت
سخن بگوی وز طوطی شکر دریغ مدار ع |
عاشقان را جست و جو از خویش نیست در جهان جوینده جز او بیش نیست و ... |
وره جام می و پای گل از دست
ولی غافل مباش از دهر سر مست ..م.. |
مرو چو بخت من ای چشم مست یار بخواب
که در پی است ز هر سویت آه بیداری ق |
قران بی طلعت توجان نگراید به کالبد/بی نعمت تومغز نبندد در استخوان/ف
|
فضول نفس حکایت بسی کند ساقی
تو کار خود مده از دست و می به ساغر کن |
رزیتا جونم حرفی انتخاب نکردی ... آخرین حرف رو در نظر میگیرم < ن >
نیاز من چه وزن آرد بدین ساز که خورشید غنی شد کیسه پرداز ر |
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه ای و هنوز صدت عندلیب هست ا |
اینک آن نوحی که لوح معرفت کشتی اوست
هر که در کشتیش ناید غرقه طوفان کند |
حرف انتخابی یادم رفت ببخشید س
|
ساقیا امدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرود از یادت ک |
کاری ز درون جان میباید
وز قصه شنیدن این گره نگشاید یک چشمهی آب در درون خانه به زان رودی که از برون میاید. ق |
قند آمیخته به گل نه علاج دل ماست
بوسه ای چند بر آمیز به دشنامی چند |
خودم با این حرف شروع میکنم شما که یادت رفت...
ای آنکه چو آفتاب فرداست بیا بیرون تو برگ و باغ زرد است بیا عالم بیتو غبار و گرد است بیا این مجلس عیش بیتو سرد است بیا ف |
فروغ ماه می دیدم ز بام قصر او روشن
که رو از شرم آن خورشید در دیوار می آورد |
بابا رزیتا کلمه کجاست پس؟؟؟؟؟؟؟
حواست کجاست؟؟ این آتش عشق میپزاند ما را هر شب به خرابات کشاند ما را با اهل خرابات نشاند ما را تا غیر خرابات نداند ما را ب |
ببخشید حرف انتخابی یادم رفت
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز به یار یک جهت حقگزار ما نرسد ش |
شادم که غم تو در دل من گنجد
زیرا که غمت بجای روشن گنجد آن غم که نگنجد در افلاک و زمین اندر دل چون چشمهی سوزن گنجد ر |
شیراز معدن لب لعل است و کان حسن./من جوهری مفلسم ایرا مشوشم/گ
|
اکنون ساعت 05:11 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)