به کوی میکده گریان و سرفکنده روم
چرا که شرم همیآیدم ز حاصل خویش |
دانی چرا نشیند سعدی به کنج خلوت
کز دست خوبرویان بیرون شدن نیارد |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد |
لیکن آن نقش که در روی تو من میبینم
همه را دیده نباشد که ببینند آن را |
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد |
وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟ |
دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست |
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید |
ز حال ما دلت آگه شود مگر وقتی
که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت |
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم |
اکنون ساعت 01:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)